فلیکس از روی تخت بزرگ بلند شد و بند شلوارک گشاد رو باز کرد. لباس جلوی چشمان تشنهی مرد از پاهای پسر روی زمین افتاد و باعث شد نفس کریستوفر توی سینهش حبس شه.
فلیکس جلو رفت و خودش رو روی پاهای دوستپسرش کشید و گردن مرد رو بوسید.
- ددی...کریس دستهاش رو روی رونهای لرزون و سفید پسر گذاشت و نیشگون محکمی از پاش گرفت.
+ بهت اجازه داده بودم منو ببوسی؟!پسر از درد نالهای کرد و روی پای کریس تکون خورد، اما گردن مرد رو محکمتر گرفت و بیصدا سرش رو روی شونهی کریس گذاشت.
انگشتان بلند کریستوفر رون قرمز شده از فشار پسر رو طی کرد. به باسن برجستهش رسید و خط باسن رو از روی لباس زیر لمس کرد.
+ صداتو نشنیدم عزیزم!فلیکس لبهاش رو مجددا روی گردن مرد گذاشت و صحبت کرد.
- نه... اجازه ندادی ددی!کریس از روی صندلی بلند شد و پسر رو روی تخت گذاشت. درحالی که دستش رو توی جیبش میبرد عقب رفت.
+ یه پسر خوب تو این وقتا چی میگه؟!فلیکس پلک زد. نگاه جدی مرد درحالی که دستش رو توی جیب شلوارش برده و منتظر ایستاده بود باعث میشد حتی بدون لمس نقطههای حساسش هم تحریک بشه و این معذبش میکرد.
نمیخواست نشون بده به همین سادگی و با تنها لحن خشک و دستوری مرد راست شده، پس پاهاش رو بالا اورد و توی هم جمع کرد.
- معذرت... میخوام ددی! دیگه بی اجازه... این کارو... نمیکنم!نگاه پر از شهوت کریستوفر تمام بدن پسر که تنها با تیشرت و لباس زیر پوشیده شده بود رو هدف قرار داده بود. کنار میز مطالعهی پسر ایستاد و دستهاش رو توی سینهش گره زد.
+ لباساتو در بیار!فلیکس لبهای خشکش رو گزید و به ناچار روی تخت به صورت دوزانو در اومد. پیشبینی میکرد مرد زودتر از اون برهنه بشه تا کمتر بابت سریع تحریک شدنش تحقیرش کنه، اما داشت نتیجهای برعکس میگرفت!
بسته ی چیپس روی تخت رو روی زمین گذاشت. تیشرت رو از تنش دراورد و کنارهی تخت انداخت و زیرچشمی به کریس منتظر نگاه کرد. زیر لب لعنتی گفت و دو انگشت شستش رو دو طرف لباس زیر سفید گذاشت و پایین کشید.
بدون اینکه سرش رو بالا بیاره پوزخند صدادار مرد رو روی لبهاش تصور میکرد و این باعث شد به خودش بلرزه.
+ هنوز لمست نکردم و اینقدر تحریک شدی؟!پسر سرش رو چرخوند و زمزمه کرد.
- خودت زودتر از من تحریک شدی، پس منو مقصر ندون ددی!کریستوفر تکیهش رو از میز گرفت و نزدیک شد. چونهی پسر رو گرفت و مجبورش کرد به چشمهاش نگاه کنه.
+ اولین هشدارم یادت بمونه، اگه اون دهن خوشگلتو باز کنی و بیشتر از چیزی که بهت اجازه میدم حرف بزنی بد میبینی فلیکس!پسر نیشخند محوی زد، دستش رو دراز کرد و آلت مرد رو از روی شلوار لمس کرد.
- لطفا!حریص بودن فلیکس برای داشتن رابطه باهاش و دیدن بدن بی نظیرش، کریس رو بیشتر برای برهنه شدن تشنه میکرد، اما تصمیم نداشت به این زودی بازی رو شروع کنه! سعی کرد چیزهایی که بارها مطالعه کرده بود رو به یاد بیاره!
+ دستاتو بیار جلو صورتت و به هم بچسبون!
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...