part 72

640 163 97
                                    

- چانگبین... لطفا بیدار شو!
پسر لاغر اندام درحالی که هنوز هم داشت زیر نگاه سرزنشگر پدرش که کنار در اتاقش ایستاده بود آب میشد بازوی برهنه‌ی دوست پسرش رو تکون داد و خودش رو توی تخت جمع کرد.
مرد هیکلی بدون اینکه چشمانش رو باز کنه توی تخت یک و نیم نفره‌ی هیونجین جابجا شد و کمی از لبه‌ی تخت فاصله گرفت.
- چانگبین!

مرد با بالا رفتن صدای هیونجین تکونی خورد و خمیازه کشید.
+ صبح شده؟
پدرش حالا به شلوار لی اویزون شده از جالباسی پسرش نگاه میکرد و بعد از گذشت چند ثانیه از اتاق خارج شد.
هیونجین بعد از بیرون رفتن مرد نفسی از سر آسودگی کشید و کف دستش رو پشت گردن دوست پسرش گذاشت.
- چانگبین میشه لطفا بلند شی؟ پدرم اینجاست... خوب نیست اینجا بمونی.

لحن جدی پسر و تکون هایی که به بدنش وارد میکرد باعث هشیار شدن چانگبین شد.
مرد از جا بلند شد و به اطراف نگاهی انداخت. هیونجین شب گذشته بعد از صرف شام اون رو به اتاق خوابش برده بود و تنها بعد از گذروندن وقتشون کنار هم به خواب رفته بودن.

مرد هیکلی ابتدا تصمیم داشت شب رو به خونه‌ی خودش برگرده، اما با اصرارهای هیونجین به شرطی که صبح خیلی زود و قبل از اینکه پدرش اون رو توی منزلشون ببینه از اونجا بره قبول کرد تمام شب رو کنار دوست پسرش باقی بمونه. اما حالا میدید که شرایط طبق خواسته‌ی اونها پیش نرفته بود و هردو خواب مونده بودن.
هیونجین با شنیدن صدای پدر و مادرش بیدار شده بود و برخلاف مادرش که بعد از دیدن چانگبین نیمه برهنه کنار پسرش مشکلی نداشت پدرش اصلا راضی به نظر نمیرسید!

چانگبین از جا بلند شد و بدون هیچ حرفی به دنبال شلوار و پلیورش گشت. به آهستگی لباسهاش رو به تن کرد و بعد از مرتب کردن موهای به هم ریخته‌ش داخل آینه‌ی بزرگ اتاق مرتب دوست پسرش به سمت هیونجین برگشت.
+ توام میای؟

مرد به سمت هیونجین که همزمان باهاش در حال آماده شدن بود برگشت و پرسید.
- تا دم در میام... خیلی بد شد.
چانگبین به پسری که لبه‌ی تخت نشسته بود نزدیک شد و پیشونیش رو بوسید.
+ جینی... لطفا اینقدر به همه چیز فکر نکن. من دوست پسرتم، چه اشکالی داره اگه کنار هم وقت بگذرونیم؟ تو کار اشتباهی نکردی.

پسر لاغر اندام موهای به هم ریخته‌ش رو از روی صورتش کنار زد و با عقب رفتن کمی از چانگبین فاصله گرفت. خودش برعکس چانگبین اینطور فکر نمیکرد.
- بابا نمیتونه اینو تحمل کنه، من حق نداشتم بیارمت خونه و شب اینجا نگهت دارم. اونم بدون اجازه و اطلاع اونا.

با عقب رفتن هیونجین چانگبین هم کمی فاصله گرفت و دستی به چشمان شسته‌ نشده‌ش کشید.
+ اگه اونقدر بدش میومد سرت داد میزد یا به زور بیدارم میکرد و از خونه پرتم میکرد بیرون.
هیونجین همراه با مرد به سمت در اتاقش رفت.
- بابا هیچوقت داد نمیزنه، ولی وقتی بهم اخم میکنه میدونم یعنی ازم خیلی عصبانیه!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now