part 78

729 160 168
                                    

چنگال توی دست خشک شده‌ی جیسونگ به صورت عمودی باقی موند. پسر موبلوند هنوز هم محتویات توی دهنش رو به طول کامل نجویده بود و حس میکرد فکش قفل شده.
- فیلمای رده‌ی سنی بزرگسالان؟ امروز پیش این کارگردان رفته بودی برای مصاحبه؟!

مینهو هنوز هم داشت با ظرف فلفل بازی میکرد.
+ نه... نه قسم میخورم! پیش اون...
- غذاتو کامل قورت بده! نمی‌فهمم چی میگی!
مرد بین حرف جیسونگ پرید، چون جیسونگ هنوز املت توی دهنش رو نجویده و قورت نداده بود!
+ من امروز... پیش اون نرفتم... مینهو!
- دیروز چی؟! دیروز پیشش رفتی؟!

جیسونگ از دو روز گذشته که با دوست پسرش در مورد یه شروع دوباره صحبت کرده بود تا اون لحظه با دو کارگردان مصاحبه کرده بود و حالا شک مینهو از مورد امروز به دیروز تغییر پیدا کرد!
مرد که حالا ظرف فلفل رو بین انگشتانش گرفته بود به آرومی به املت توی بشقاب فلفل زد.
+ حتی دیروزم نرفتم. من پیش اون نرفتم! برای چی باید برم؟

نگاه جیسونگ بین چشمهای مرد، لبهای مزین به لبخندش و دستی که هنوز روی صبحونه‌ی مورد علاقه‌ش فلفل میپاشید منتقل میشد!
- چرا همچین کارتی توی جیب شلوارت بود جیس؟
جیسونگ دیگه داشت به املتی که تموم سطح طلایی اون به قهوه‌ای تبدیل شده بود نگاه میکرد، با این حساب به نظر میرسید دامش دست بردار نیست.
+ خب... گوش کن مینهو... عصبانی نشو، لطفا!

جیسونگ موقع ادای حرف دستش رو روی دست مرد گذاشت و با این کار مینهو بالاخره از پاشیدن فلفل دست کشید.
+ وقتی فیلمامون پخش شد، این کارگردان قبل از تعطیلات کریسمس اومد سراغم و فقط پیشنهاد همکاری داد. منم رد کردم، فقط یه بار همو ملاقات کردیم، همین!
ابروهای دندونپزشک بالا رفت و لبخندش پررنگ تر شد.
- همین؟!

پسر موبلوند سری به نشونه ی تایید تکون داد.
+ باور کن...
- قبل از تعطیلات کریسمس!
مرد بین حرف دوست پسرش پرید و با عصبانیت غرید!
- کی قرار بود بهم بگی؟! یه ماه بعد؟ یه سال بعد؟ هیچوقت؟!

جیسونگ داشت زیرچشمی دوست پسرش رو که از جا بلند شده بود نگاه میکرد، چون جرأت نمیکرد به چشمهاش خیره بشه!
+ ولی این مسأله مربوط به کارمه. فکر نکنم... کار اشتباهی کرده باشم...
دست راست مینهو دوباره توی جیب شلوارکش فرو رفت و تکخندی زد.
- چون مربوط به کارته نباید بهم بگی؟! مثل همون بوسه‌ی جذابی که با همکارت روی صحنه داشتی؟! فکر میکردم بعد اون رفتارت بهم یه قولایی دادی! اشتباه کردم؟

پسر موبلوند روی صندلی جابجا شد. داشت سعی میکرد با پایین آوردن تن صداش عصبانیت دامش رو کم کنه!
+ اون با این فرق داره مینهو! این فقط یه پیشنهاد کار ساده بود، دلیلی نداشت...
- اون شب چه قولی بهم دادی؟!

مینهو بین حرف دوست پسرش پرید و پرسید. با وجود اینکه لبخند نمیزد با آرامش صحبت میکرد، اما جیسونگ میدونست دوست پسرش برخلاف ظاهرش اصلا آروم نیست!
+ آخه این موقعیت...
مرد دندونپزشک سرش رو کج کرد و ابروی چپش رو بالا داد.
- انگار یادت نمیاد! اشکالی نداره! من برات میگم. «قول میدم هیچ چیزی تو زندگی کوفتیمو از دامم مخفی نکنم! اون صاحبمه و من وظیفه دارم کوچیکترین چیزو براش توضیح بدم!» یادته چه مثالی زدی؟!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora