part 64

1K 180 234
                                    


وقتی بعد از وارد کردن رمز، در منزلش رو باز کرد انتظار روشن بودن لامپ های نشیمن و آشپزخونه رو نداشت! چانگبین به محض ورود به خونه‌ی مرتب شده‌ش از حرکت ایستاد و سرش رو اطراف خونه چرخوند. نگاهش حین چک کردن منزلش روی پسری که روی کاناپه نشسته بود و آیپد دوازده اینچیش رو به دست داشت ثابت موند!
هیونجین که با دیدن چانگبین به همون اندازه شوکه شده بود به خاطر دستپاچگی زیاد به تته پته افتاد و آیپد طراحی مرد رو به سرعت روی میز کوتاه روبروش گذاشت.
- سلام... بالاخره... اومدی...
+ تو اینجایی...

لحن پرسشی مرد با وجود اینکه بد نبود به هیونجین حس بدی رو القا کرد. پسر از جا بلند شد و نگاهش رو بین اجزای صورت چانگبین گردوند.
- من فقط... فقط... فکر کردم شاید... شاید بهتر باشه یکم... اینجا رو مرتب کنم.
نگاه چانگبین هنوز روی صفحه‌ی روشن روی میز ثابت مونده بود و این هیونجین رو بیشتر از قبل دستپاچه کرد.
- فقط داشتم...
حرف هیونجین با جلو اومدن مرد هیکلی نیمه کاره موند و در ادامه‌ی حرفش فقط تونست آب دهنش رو پایین ببره.
+ آیپدمم نیاز به مرتب کردن داشت جینی؟!

چانگبین که به یک قدمی پسر رسیده بود بسته‌های میگوی سوخاری رو که برای شامش خریده بود روی میز گذاشت و سعی کرد لبخند بزنه، اما هیونجین جرأت نگاه کردن بهش رو نداشت.
- من معذرت میخوام. باور کن نمیخواستم بی اجازه به وسایلت دست بزنم، فقط... نمیدونم چرا بازش کردم.
+ لازم نیست معذرت خواهی کنی. قبلا میخواستم یبار کارامو نشونت بدم، یادته؟!

چانگبین تازه متوجه بوی خوش غذایی که از آشپزخونه میرسید شد و روش رو از هیونجین که هنوز به زمین سنگی نگاه میکرد برگردوند.
+ تو غذا درست کردی؟! واقعا؟!
انیماتور به آشپزخونه رفت و با وجود اینکه حدس میزد محتویات تابه چی باشه درش رو باز کرد و با دیدن رشته‌های شیشه‌ای به سمت دوست پسرش برگشت.
- خب...
+ چابجه؟!

هیونجین هنوز هم به خاطر دیده شدنش حین سرک کشیدن توی آیپد چانگبین احساس شرمندگی میکرد، با این حساب جلو رفت و پاسخ داد.
- آره... بدت که نمیاد؟!
چانگبین درب تابه رو گذاشت و به ردیف کابینتهای مشکی رنگ بین خودش و هیونجین نزدیک شد.
+ معلومه که نه. فکر نمیکردم به این زودی اینجا ببینمت...

هیونجین با وجود اینکه منحنی روی لبهای چانگبین رو میدید ابروهاش رو توی هم برد. زمانی که دو ساعت پیش تصمیم گرفت بعد از تموم شدن کارش و برگشت به خونه به چانگبین سر بزنه فکر نمیکرد انیماتور خونه نباشه!
هیونجین با وجود اینکه رمز درب ورودی رو به خوبی به یاد داشت زنگ زده بود و وقتی فهمید صاحب خونه اونجا نیست تصمیم گرفت برگرده. پسر لاغراندام به اندازه‌ی ده دقیقه جلوی در ورودی منزل چانگبین ایستاد تا بالاخره شهامت اینکه بدون اجازه‌ی چانگبین وارد بشه رو به خودش بده!
با وجود اینکه چند روز پیش زن خدمتکاری که چانگبین همیشه ازش صحبت میکرد اونجا رو مرتب کرده بود، باز هم کمی به هم ریخته شده بود و به هیونجین بهانه‌ای برای سرگرم کردن خودش داد.
- نباید میومدم؟!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now