part 19

623 150 33
                                    

پسر مویاسی لبش رو گزید و به مبل راحتی تکیه داد. صدای ناخوشآیندی که از دودکش شومینه می‌رسید، خبر از حضور کلاغی میداد که بالای دودکش درحال گرم کردن خودش بود. زیر لب لعنتی فرستاد و صحبت کرد.
- اشتباه کردی لیکس.

لبخند پسر جوون‌تر محو شد و به نشونه‌ی اعتراض تن صداش رو بالا برد.
+ چرا؟ کجاش اشتباهه؟!

سونگمین جوری که انگار داره یه حقیقتِ مسلم رو بیان میکنه اخم کرد.
- همه جاش. تو ازش یه اشتباه بزرگ دیدی، اونو با یه پسر دیگه دیدی، به جای اینکه باهاش بهم بزنی بهش فرصت دادی و حالا میخوای ازش یه ددی یا دام بسازی؟! بردن یه وانیلا توی یه رابطه‌ی بی‌دی‌اس‌ام دیوونگیه! اون قبلا قبول نکرده بود، نباید اصرار میکردی! فلیکس من حتی نمیفهمم تو دقیقا چی میخوای، یه دوست‌پسر مهربون و جنتلمن یا یه دام خشن؟!

پسر لاغر غرغر کنان روی صندلی جابجا شد.
جای خالی شویی که همیشه کنار شومینه‌ی قدیمی خونه‌ی سونگمین مینشست خالی بود. دختر موبلوند به خاطر سرماخوردگی شدیدش توی چند روز گذشته حتی به دانشگاه و سر کار هم نرفته بود و علیرغم اصرار دو پسر حاضر نشد به خونه‌ی سونگمین بیاد. دلیلش رو تنها خستگی و کوفتگی بیش از اندازه‌ی بدنش و جلوگیری از انتقال بیماری به دوستانش اعلام کرد.

+ اینکه من چی میخوام خیلی واضحه. یه دوست پسر مهربون که به وقتش یه دام وظیفه شناس و کاربلد باشه. ببین میدونم کارم احمقانه بوده که بهش اعتماد کردم، ولی داشت قسم میخورد که با اون پسر هیچ رابطه‌ای نداره. سونگمین من خودم بیشتر نگرانم، چون پسره واقعا خوشگل بود و نتونستم راجع بهش فکر خوبی بکنم، ولی کریس گفت با هم رابطه‌ای ندارن و حتی گفت میتونه بهش زنگ بزنه تا خودِ اون پسره بهم بگه که با دوست پسرم رابطه نداره. فکر کردم اگه ازش بخوام زنگ بزنه بیشتر پارانوئید به نظر بیام.

سونگمین ماگ مشکی رنگِ روی میز شیشه‌ای منزلش رو برداشت و تا نزدیکی لبهاش برد، اما تماس نداد.
- نباید با یه وانیلا قرار میذاشتی. گرایش تو چیزی نیست که بتونی اونو به زور تو همچین چیزی نگه داری. بالاخره خسته میشه، مثل بقیه! حتی نمیدونم چرا حرفایی که بارها تکرار کردمو دوباره میگم لیکس. اگه جدا با اون پسره سر قرار بوده باشه چی؟ باید حتما باهاش حرف میزدی!

فلیکس چشمهاش رو توی کاسه چرخوند و توی مبل فرو رفت. تصور اینکه کریستوفر هم به زودی مثل بقیه از رفتارش خسته میشد و ترکش می‌کرد آزار دهنده بود، اما واقعی به نظر می‌رسید! بدتر از اون شکی که نسبت به مرد داشت به جونش افتاده بود، اگه کریستوفر بنگ واقعا بهش خیانت کرده بود، ممکن بود دوباره هم بکنه! فلیکس با اعتماد و وابسته تر شدن بهش، فقط به خودش ضربه میزد!

بدتر از همه توجیه رفتارهاش بود. فلیکس به عنوان یه لیتل اخلاق خاصی داشت، توی بعضی شرایط ناخودآگاه جوری رفتار میکرد که مسلما اگه کسی که با گرایشش آشنایی نداشت میدیدش فکر خوبی راجع بهش نمیکرد!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now