part 67

867 161 56
                                    


+ وقتی حق داری ازش چیزی بخوای که بهش چیزی بدی، اینو میدونستی؟!
گلوله‌ی برف چند ثانیه بیشتر توی دست چپ فلیکس باقی موند، چون پسر متعجب ساکن به دوستش خیره شده بود.
- چی؟ از کی؟

فلیکس متوجه منظور سونگمین نشده بود و به همین دلیل ساکن ایستاده بود، ایستادن فلیکس فرصتی رو برای دختر آبی پوش فراهم کرد تا گلوله‌ی نسبتا بزرگش رو محکم به صورت دوستش بکوبه!
- آخ!
پسر لاغر اندام گلوله‌ی توی دستش رو به سمت جایی که آخرین بار شویی رو اونجا دیده بود پرتاب و برف‌های روی صورتش رو تمیز کرد.
+ کودک درونت!

پسر که هنوز در حال پاک کردن برف از روی پلک هاش بود بی توجه به خنده های دختر به سمت سونگمین برگشت. خنده های شویی بهش نشون میداد ضربه ی فلیکس به هدف برخورد نکرده.
- کل زندگیمو دارم صرف همین کار میکنم، روابط اجتماعیم، رابطه‌ی احساسیم و سبک زندگی کردنم. بیشتر از این دیگه چی ازم میخواد؟
فلیکس خم شد تا گلوله‌ی جدیدی رو درست کنه.
× جونتو میخواد، نه فقط جون تو رو، حتی جون دوست پسرت و جون ما رو هم میخواد!
شویی به دنبال حرفش با صدای بلند قهقهه زد و سعی کرد گلوله‌ی برف جدیدی رو برای کوبیدن به صورت سونگمین جمع کنه‌.
+ مقایسه‌ش نکن، تحقیرشم نکن، به اندازه‌ی کافی بهش توجه بده...

شویی متوجه شده بود که مخاطب حرفهای سونگمین پسر لاغر اندامه!
فلیکس برای لحظه‌ای دست از ساختن گلوله‌ی برفی برداشت و روی زمین پارک جنگلی که با برف پوشیده شده بود نشست.
- من که دارم همین کارا رو میکنم...
+ نه نمیکنی، همین الان داشتی مقایسه‌ش میکردی! همین الان داشتی خواسته های خودتو با ماها مقایسه میکردی و بابت اینکه اینطوری ای سرزنشش میکردی! با کودک درونت نباید سرزنشگر باشی لیکس! باهاش مهربون باش! تحقیرش نکن! تو بهش چیزی که میخوادو میدی ولی تحقیرش میکنی، با بقیه مقایسه‌ش میکنی، این خوب نیست!

فلیکس شونه ای بالا انداخت و نفس داغش رو روی دستکش‌های مشکی رنگش پخش کرد.
- باور کن نمیفهمم چی میگی...
سونگمین به سمت پسری که حالا به طور کامل روی زمین برفی نشسته بود حرکت کرد و حین حرکت نیم نگاهی به شویی انداخت.
+ داری میگی چرا خواسته هات مثل بقیه نیست، مقایسه کردن کودک درونت با بقیه بهش آسیب میزنه. ببین، این ربطی به لیتل بودنت نداره، هممون این کودک درونو داریم، اونه که ما رو زنده میکنه... اگه تحقیر و مقایسه‌ش کنیم در اصل خودمونو آزار میدیم!
- من فقط حس میکنم... کریس داره کم کم از شیطنتا و کارام خسته میشه! همش حس میکنم موقعی که یه کاری تو خونه میکنم شاید بهم اخم کنه یا حتی مسخره‌م کنه! اگرم بکنه حق داره، کدوم بزرگسالی حوصله‌ی پارتنری که با عروسکش حرف میزنه رو داره؟!

شویی که با وجود دست کشیدن دو پسر هنوز هم ساختن گلوله‌ی برفی رو رها نکرده بود فلیکس رو مخاطب قرار داد.
× خب که چی لیکس؟ منم بعضی وقتا با وسایلم حرف میزنم، با آینه حرف میزنم، حتی شاید با عروسکامم حرف بزنم. این چیز بدی نیست! چرا داری اینجوری رفتار میکنی؟
پسر مو خرمایی کلاه پشمی رو از روی سرش برداشت و سعی کرد موهای نامرتبش رو صاف کنه.
- اگه کم کم سرد بشه...
+ بهش وابسته شدی، نه؟!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now