part 48

708 154 179
                                    


با شنیدن صدای زنگ درحالی که مدتی رو منتظر همچین لحظه ای روی مبل نشسته بود به سرعت از جا بلند شد. وسایل گربه رو برداشت و با آرامش به سمت در رفت.
در خونه ش رو باز کرد و جعبه ی نگهداری گربه رو جلو گرفت و بدون سلام کردن لبخند زد.
- اینم از گربه ی مزاحمت هیونگ!

کریس که خستگی از چهره ش میبارید نیم نگاهی به چانگبین و سپس گربه انداخت و بدون گرفتن جعبه از بهترین دوستش لب زد.
+ نمیذاری بیام تو؟!
چانگبین که تازه متوجه شده بود اونقدر برای تحویل گربه عجله داره که حتی اجازه نداده بهترین دوستش وارد منزلش شه نفس عمیقی کشید و کنار رفت.
- اینجا هیچکس منتظرت نیست مرد، پس نیا تو!

مدیر مدرسه بدون اینکه بهش بر بخوره و یا حتی از دوستش ناراحت بشه ضربه ای به شونه‌ش وارد کرد. چانگبین رو به طور کامل از سر راهش کنار زد تا وارد خونه بشه.
+ ازش خوب مراقبت کردی بین؟
چانگبین ناخودآگاه نیم نگاهی به راهروی خالی و راه پله ی پشت درب شیشه ای انداخت و آهی کشید. در رو بست و جعبه ی محافظ رو به جای قبلی خودش برگردوند. دو هفته ی تعطیلات رو به پایان بود و حالا همه باید خودشون رو برای رفتن به محل کار آماده میکردن.
میدونست کریستوفر به خاطر همین زودتر به شانگهای برگشته.
- بهتر از خودت!

کریس ابروی چپش رو بالا داد. جعبه ی محافظی که چانگبین روی میز کوتاه گذاشته بود رو برداشت و روی پاهاش گذاشت.
+ جدا؟ دردسری که براش درست نکردی؟!
مرد کوتاهتر به سمت لپتاپش رفت و درحالی که روی دورترین مبل نسبت به کریس مستقر میشد غرغر کرد.
- همین که نگهش داشتم بهت لطف کردم پس گربتو بردار و گورتو گم کن تا هردوتونو با هم پرت نکردم بیرون هیونگ!

کریس دستش رو روی پنجره ی جعبه گذاشت و به حیوون خونگی مورد علاقه‌ش لبخند زد. بعد از بلند شدن از روی مبل جعبه رو برداشت و به سمت در رفت.
+ ممنونم بین، میتونی باهام وسایلشو بیاری که دوباره بالا نیام؟
چانگبین دهن باز کرد تا به درخواست دوستش جواب رد بده، اما با دیدن دست پر کریس و اطلاع از این موضوع که مرد نمیتونه همه‌ی وسایل رو یباره به ماشینش ببره نفس عمیقی کشید و سر تکون داد.
- واقعا نمیدونم. تا حالا تو زندگیم جز بدبختی و دردسر چیز دیگه ایم برام داشتی؟!

کریستوفر غرغرکنان سری به چپ و راست تکون داد و بعد از باز کردن در به مرد اشاره کرد.
+ به جای غر زدن یادت نره همه وسایلو با خودت بیاری بین! نمیخوام بخاطر نصفه موندنشون باز غرغراتو بشنوم.

درحالی که ظرف مشکی رنگ خاک و کیف وسایل گربه رو برمیداشت به دنبال مرد رفت و در رو بست.
زمانی که داشت وسایل رو توی صندوق عقب ماشین مرد میذاشت با دیدن چمدون مرد عقب رفت و پرسید.
- از فرودگاه یه راست اومدی اینجا؟
کریس سری به نشونه ی تایید تکون داد و به سمت درب راننده حرکت کرد.
+ آره. یه راست اومدم... ازت ممنونم که نگهش داشتی مرد...

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now