+ اگه میتونستم حتما میموندم.
کریستوفر بعد از چک کردن دوبارهی لباسهای پسر کوچیکتر در قفل شده رو با ارامش باز کرد و دوباره به سمت میزش برگشت.
- بمونی هم هیچ فایدهای برات نداره عزیزم.فلیکس بعد از بالا انداختن شونهش دوباره روی میز کار مرد نشست و ورقهای به هم ریخته و نامرتبی که روی میز پخش شده بود رو از نظر گذروند.
بعد از سکس پر شور و حرارتشون چان بیشتر از نیم ساعت رو مشغول افترکر و مراقبت از فلیکسی که به شدت آسیبپذیر و ضعیف به نظر میرسید بود. مرد هیکلی دوست پسرش رو روی مبل مشکی رنگ خوابوند و اجازه داد نفسی تازه کنه، آبمیوهش رو بخوره و بعد از تمیز کردنش لباس بپوشه. فلیکس بعد از چند دقیقه جای نشستنش رو از مبل مشکی رنگ به میز کار چان تغییر داد.
+ ساعت ورزشی نداری؟
- ساعت ورزشی؟ آها... منظورت کلاسه؟ چرا، نیم ساعت دیگه شروع میشه.نگاه فلیکس ناخودآگاه به سمت ساعت دیواری برگشت و آهی از سر ناامیدی کشید.
+ نیم ساعت دیگه کلاس زبان شناسی کوفتی دارم، دوست داشتم بشینم تماشات کنم.
کریس آستین های لباس مردونهش رو که کمی پایینش به خاطر سکس چروک به نظر میرسید تا کرد و به دوست پسرش نزدیک شد.
- تو که همیشه منو داری و تماشا میکنی بلوبری. دیگه چه فرقی میکنه کی و کجا؟فلیکس نزدیک شدن کریس رو با نگاهی خریدارانه دنبال کرد و زبونش رو گوشهی لبش جا داد. خودش هم به دنبال کریستوفر آستینهای بلند لباسش رو به سمت بالا تا کرد.
+ فرق میکنه. تو کلاسای ورزشیت خیلی جدیای، قانونمند، خشک، بداخلاق. مثل وقتایی که سشن داریم و توی رولی! یه چیزیو زیر پوستم قلقلک میده.چان انگشت اشاره و وسطش رو روی پوست لخت زیر زاپ شلوار فلیکس کشید.
- همین الانشم کلاس صبحتو نرفتی و اگه به کلاس بعدیت نرسی شب همون قدر بداخلاق و جدی میشم. زود باش، برات ماشین بگیرم؟فلیکس سری به چپ و راست تکون داد و دست دوست پسرش رو با آرامش کنار داد. هنوز هم به کریس لبخند میزد.
+ قبل از اینکه تهدیدم کنی یادت باشه که دیدنت تو همچین حالتی برام تشویقه نه تنبیه. نه، خودم میرم.کریستوفر سری به نشونهی تأیید تکون داد و مشغول مرتب کردن زونکنهای باز شدهی روی میزش شد.
- قبل از اینکه برام زبون درازی کنی یادت باشه که من فرق پانیشمنت و فانیشمنتو* میدونم. قرار نیست تو تنبیه بهت خوش بگذره، قراره ازش درس بگیری و بفهمی هر اشتباهی یه سری پیامد داره عزیزم.فلیکس چشمهاش روی توی کاسه چرخوند و ادای دوست پسرش رو درآورد. تاب دادن پاهاش روی میز باعث شده بود میز با صدای خش خشی تکون بخوره.
+ هر اشتباهی یه سری پیامد داره! همتون فقط تو سخنرانی کردن خوبین!کریس دسته برگههای مرتبط رو منگنه کرد و روی صفحه کلید لپتاپش جا داد. میتونست متوجه بشه منظور فلیکس از «همتون» دامیننت ها و به طور به خصوص خودش و برادرشن و به همین منظور لبخند زد.
- راستی... حال برادرتو پرسیدم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...