مرد موبلوند چند ثانیه تعلل کرد تا کلماتی که از زبون بهترین دوستش خارج میشد رو پردازش کنه.
- چی؟چانگبین قاشق چوبی رو داخل تابه گذاشت و از آشپزخونه خارج شد.
+ چانگ یینگ، مرده مرد. در اثر برق گرفتگی... چه مرگ دردناکی! فکر کن توی این دنیای مزخرف هیچی تا سی سالگی نکشتت، اونوقت با یه سیم لختِ به نظر بی آزار بمیری!کریستوفر چند ثانیه سکوت کرد و سپس با یادآوری دختری که توی دبیرستانشون مشغول به تحصیل بود و موهای روشنی داشت جواب داد.
- دوست دختر سابقت، مرده؟
چانگبین حرف بهترین دوستش رو اصلاح کرد.
+ نه. دوست دختر سابق تو، مرده!کریستوفر عینکش رو از روی چشمانش برداشت و روی میز گذاشت و دوباره فکر کرد. صدای گریل شدن گوشت توی آشپزخونه هنوز به گوشش میرسید.
- چانگ یینگ دوست دختر تو بود.
مرد هیکلی کوتاهتر سرش رو به چپ و راست تکون داد. تقریبا مطمئن بود که کریستوفر اشتباه میکنه.
+ اشتباه نکن، چانگ یینگ دوست دختر سابق تو بود، یادت نمیاد؟ اونی که سال پایینی بود و موهای مشکی داشت، قدشم بلند بود.کریس به صورت بهترین دوستش خیره شد و صحبتش رو اصلاح کرد.
- نه بین. چانگ یینگ اکس تو بود. اونی که سال بالایی بود و موهای بلوند داشت، قدشم کوتاه بود. یادت نمیاد؟مرد هیکلی کوتاهتر با یادآوری خاطرات گذشتهش ضربهای نه چندان محکم به پیشونیش زد.
+ فاک. راست میگی! من یه دوست دختر موبلوند سال بالایی قد کوتاه به اسم چانگ یینگ داشتم! توام یه دوست دختر مومشکی سال پایینیِ قدبلند به اسم چانگ یینگ داشتی! تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودیم؟ عجب کشفی پسر!کریستوفر نیشخندی زد و به پشتی مبل تکیه داد. حتی خودش هم تا حالا متوجه این موضوع نشده بود.
- خیلی کشف بزرگی کردی! تو واقعا یه نابغهای!
چانگبین غرغر کنان روی دستهی مبل نشست.
+ داری مسخرهم میکنی؟!مرد بلندتر به دوستش نزدیک شد و ضربهی آرومی به رون عضلانی پاش وارد کرد.
- یکم زود فهمیدی. دوست دختر سابق تو مرده یا دوست دختر سابق من؟چانگبین چند ثانیه به کف پوش پارکت خونهی دوستش خیره شد و با تردید زمزمه کرد.
+ فکر کنم اکس تو، شایدم اکس من! نمیدونم... راستش یکی از بچههای دبیرستان زنگ زد و خبر داد. فقط گفت چانگ یینگ مرده و فردا مراسم خاکسپاریه، اما نگفت دوست دختر سابق من یا دوست دختر سابق تو!
- چانگبین جدا بی فکری!مرد چهارشونه با بلند شدن دوستش از روی مبل ضربهای به باسنش زد.
+ خودت بی فکری، من اصلا یادم نبود اسم اکس خودمم چانگ یینگ بوده! این بوی چیه؟نگاه دو مرد بلافاصله به سمت اشپزخونه که بوی سوختگی از اونجا پخش میشد برگشت! چانگبین به سرعت از جا بلند شد و به طرف اشپزخونه رفت و گاز رو خاموش کرد، اما چیزی از محتویات داخل تابه باقی نمونده بود!
گوشتهای سوخته ی داخل ظرف رو با قاشق جابجا کرد و آهی کشید.
- لعنت بهت. ببین چه بلایی سر غذا آوردی! همش تقصیر توئه! اینجا دیگه جای من نیست!
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...