part 33

633 164 21
                                    


وقتی از ماشین تازه پارک شده پیاده میشد، نیم نگاهی به ساعت مچی بند چرمیش انداخت. ساعت از یک نیمه شب گذشته بود و چانگبین حالا حس میکرد حوصله‌ی هرکاری به جز آشپزی داره.
- همش تقصیر کریسه.

چراغ LED روی سقف صدا میداد و پیوسته خاموش و روشن میشد و مرد رو وادار به سرعت گرفتن میکرد.
- شبیه فیلمای ترسناک شده!

ناخودآگاه به خنده افتاد و به خودش کمی دلگرمی داد که اینکه ساعت از نیمه شب گذشته، فضای پارکینگ خیلی تاریکه، نور بالای سرش قطع و وصل میشه و محیط اطرافش در سکوت مطلقه، اونقدر که مغزش تشخیص میده ترسناک نیست.
صدای کشیده شدن و ناله‌ای که از سمت چپش و کنار ماشین پارک شده به گوشش رسید باعث شد از شدت شوک هیسی بکشه! صدای ناله‌ی زنی که چانگبین نمیدید همچنان ادامه داشت و چانگبین رو کمی ترسوند.
- صدای چی بود؟! کی اونجاست؟!

زن در حالی که هنوز ناله میکرد و ناسزا میگفت سعی میکرد از روی زمین بلند شه، اما موفق نمیشد. لبه‌ی کیسه‌ی خریدش رو که محتویاتش روی زمین پخش شده بود گرفت و به سمت خودش کشید.
+ منم!

چانگبین به دنبال صدا حرکت کرد و اتومبیلی که صدای زن از پشتش یه گوش میرسید رو دور زد. به شخصی که روی زمین افتاده بود و سعی داشت وسایلش رو جمع کنه رسید نفس عمیقی کشید.
- لعنت! فکر کردم روحی چیزی‌اید خانم. این موقع شب اینجا چیکار میکنید؟ آسیب دیدید؟

زن کره‌ای که از ابتدا مرد رو شناخته بود زیر لب ناسزا داد و موهای به هم ریخته‌ش رو مرتب کرد.
+ پام پیچ خورده! این چاله‌ی به درد نخورو ندیدم!

زن آشنا به چاله‌ی کنار ماشین نوک مدادی اشاره کرد و چانگبین سری تکون داد. خم شد و قوطی کنسرو ذرت رو برداشت و جلو رفت.
- اجازه بدید کمکتون کنم خانم هوانگ.

مرد جلو رفت و بسته‌ها و وسایل ریخته شده‌ی کف پارکینگ رو یکی یکی جمع کرد. وسایل رو توی بسته‌ی خرید زن ریخت و دست ظریفش رو گرفت.
- دستتونو دور گردنم حلقه کنید و بهم تکیه بدید.

زن در ابتدا از قبول کردن کمک مرد کره‌ای امتناع کرد، اما اون وقت شب چاره‌ی دیگه ای نداشت. میتونست به شوهر و با پسرش زنگ بزنه و ازشون بخواد برای کمک بهش به پارکینگ بیان، اما تلفن همراهش رو خونه جا گذاشته بود! مادر هیونجین بیشتر از چهل دقیقه توی پارکینگ نشسته بود، چون نه نگهبان ساختمون اونجا بود و نه کسی وارد یا خارج شده بود! درد قوزک پاش حتی اجازه نمیداد خودش رو به جایی بکشونه!
دستش رو دور گردن چانگبین حلقه کرد و به کمک مرد لنگون لنگون به سمت آسانسور ساختمون رفت.
- نمیخواید برید دکتر؟! شاید لازم باشه گچ بگیرینش. شما چند وقته اونجا منتظرید؟

زن آهی کشید و نیم نگاهی به کیسه‌ی خرید دست چانگبین انداخت. دکمه‌ی آسانسور رو فشار داد و همراه با ناله لب زد.
+ نمیدونم، خیلی وقته. تلفنمو جا گذاشتم. فکر نکنم آسیب جدی دیده باشه. فقط خیلی درد میکنه! نمیتونستم تکونش بدم.
چانگبین دوباره به قسمت کوفته‌ی پای زن نیم نگاهی انداخت.
- فقط امیدوارم اسانسور سالم باشه!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now