part 86

469 97 172
                                    

مرد هیکلی مو بلوند به سمت فلیکس برگشت و لبخند بیجونی زد.
- از در اومدی! منتظر بودم مثل دفعه‌ی پیش از پنجره بیای بیرون و از درخت بیای پایین!

توجه فلیکس به بسته‌های غذایی که توی دست چان بود جلب شد و ریز ریز خندید.
+ اگه تو اتاقم بودم حتماً از درخت پایین میومدم. چقدر زود اومدی! یه ربعم نشد. شام نخوردی؟

چان بسته‌های غذا رو به پسر مو آبی نشون داد و این پا و اون پا کرد. فلیکس میتونست از لحن صدا، حالت چشمها و طرز ایستادن دوست پسرش بفهمه که خیلی خسته‌ست.
- تا بهت زنگ زدم راه افتادم...
فلیکس دستش رو جلو برد و موهای بلوند چان رو از روی پیشونیش کنار زد. بدون اینکه به باز موندن در منزل پدریش توجه کنه جلو رفت و بسته های غذا رو از دوست پسرش گرفت. بسته ها رو کناری گذاشت و دوباره به سمت کریستوفر برگشت. گوشه‌ی لبهای مرد رو بوسید و با انگشت شست گوش مرد رو نوازش کرد. قبل از اینکه مرد هیکلی لبهای دوست پسرش رو بقاپه عقب کشید و دوباره پرسید.
+ گرسنه ای؟ شام نخوردی؟

کریستوفر هم مثل پسر کوچیکتر لبخند میزد. با حس لبهای فلیکس روی لبهاش تشنگیش حالا کنترلش رو به دست گرفته بود.
- نه... راستش حوصله‌ی غذا پختنو نداشتم. تو راه برا خودم و شما مرغ سوخاری گرفتم، فکر کردم شاید چون دارین پرستاری میکنین وقت آشپزی نداشته باشین.

پسر کک مکی لبهاش رو از سر ذوق یکدفعه‌ای که بهش وارد شده بود گزید.
+ دلتنگم شده بودی؟
کریس پشت گردنش رو با کف دست لمس کرد، حس میکرد گوشهاش حالا قرمز شده. دلتنگی برای دوست پسر ریز نقشش باعث شده بود به بهانه‌ی خرید غذا بخواد فلیکس رو حتی برای چند دقیقه اون هم توی خیابون و توی اون هوای سرد ملاقات کنه.
- اشتباهه اگه دلم برای بلوبری کوچیکم تنگ بشه؟

فلیکس که حس میکرد مثل چان گونه هاش رنگ گرفته سری به چپ و راست تکون داد.
+ دوست داری با هم شام بخوریم؟
نگاه کریس ناخودآگاه به سمت در منزلشون برگشت. با در باز شده، کاناپه‌ی بزرگ وسط نشیمن و مینهویی که با سر پانسمان شده روی کاناپه نشسته بود مواجه شد!
- فکر نکنم برادرت بخواد...

مدیر مدرسه حرفش رو نیمه کاره گذاشت، چون فلیکس با برداشتن نیمی از بسته‌های غذا داخل رفته بود!
پسر مو آبی به سمت مینهویی که با اوقات تلخی به جیسونگ خیره شده بود، اما چیزی نمیگفت رفت. به همون اندازه پسر بازیگر که مشغول پختن سوپ بود داشت به دوست پسرش میخندید و مینهو و حسادتش رو دست مینداخت!
+ کریس مرغ سوخاری خریده!

مینهو زیر چشمی به بسته‌های غذایی که روی کانتر قرار گرفت نگاه کرد، اما چیزی نگفت. پس فلیکس مجبور بود حرفش رو ادامه بده. تلاقی نگاه شرورانه‌ی جیسونگ و شیطنت آمیز فلیکس باعث شد پسر مو آبی جملاتی که چیده بود رو لحظه‌ی آخر تغییر بده!
+ خب... من میرم بیرون با دوست پسرم غذا بخورم. هیونگم میتونه از سوپش لذت ببره و اینم سهم جیسونگه!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now