part 63

810 174 103
                                    

مرد هیکلی قدمی از فلیکس فاصله گرفت تا بتونه بهتر براندازش کنه. با وجود اینکه فقط یبار عکس فلیکس رو دیده بود چهره‌ی پسر رو همراه با لکه‌های قهوه‌ای روی صورتش به یاد داشت.
+ پس خودتی!
چانگبین تازه به یاد آورد که کریستوفر بهش راجع به نقل مکان کردن فلیکس به خونه‌ش گفته!
- توام خودتی! چانگبین!

مرد از کنار پسری که هنوز روبروش ایستاده بود گذشت و به سمت آشپزخونه رفت.
+ نمیتونی تصور کنی چقدر از دیدنت خوشحال نیستم پسر...
هنوز به جزیره‌ نرسیده بود که ایستاد و به سمت فلیکس برگشت.
+ صبر کن ببینم... اون احمق بی سلیقه به من میگه دردسرساز بی مصرف؟!

پسر لاغر اندام هنوز هم به یاد داشت که کریستوفر گفته بود چانگبین مخالف تن دادن کریس به شرط فلیکسه. امکان نداشت به این سادگی فراموش کنه بهترین دوست دوست پسرش موافق رابطه‌شون نیست و حالا نمیخواست چانگبین رو به سادگی ببخشه.
- چیه؟ از لقبی که بهت داده راضی نیستی؟ ولی انگار خیلی بهت میاد! اسمتو تو گوشیش اینجوری سیو کرده.

مرد هیکلی چشمهاش رو توی کاسه چرخوند و تن صداش رو کمی بالا برد.
+ خود تو از لقبت راضی ای برت هورنی؟!
به سمت گربه‌ی مرد که روی مبل لم داده بود رفت و خطاب بهش پرسید.
+ نظر تو چیه سطل اشغال؟ از اسمت راضی ای؟ دوست داری همه سطل آشغال صدات کنن؟

فلیکس بی توجه به گربه‌ای که سرش رو برای چند ثانیه بلند کرد و نگاهش رو بین اون دو گردوند اخم کرد.
- به من نگو هورنی! من هورنی نیستم! حق نداری اینجوری صدام کنی!

چانگبین شونه‌ش رو به نشونه‌ی بی تقصیر بودن بالا انداخت و دوباره به سمت آشپزخونه برگشت.
+ معذرت میخوام، ولی تقصیر من نیست! میتونی بری از دوست پسر خلاقت راجع به اسم قشنگی که برات انتخاب کرده بپرسی!
- اون اینجوری صدام میکنه؟!
چانگبین بطری اب رو از داخل یخچال بیرون کشید و نیم نگاهی به پسری که داشت بهش نزدیک میشد انداخت. چانگبین میتونست حرص رو از توی صدای پسر حس کنه.
+ شماره‌ت توی گوشیش اینجوری سیو شده!
- من... هورنی... نیستم!

مرد جلوی چشمهای درشتی که میتونست از اونها عصبانیت رو بخونه بطری آب رو سر کشید.
+ اوه، ممنون از اینکه بهم خبر دادی! گفتم که تقصیر من نیست، حتی اگه بخوایم نادیده‌ش بگیریم گوشی کریس هنوز وجود داره! برو مشکلتو با دوست پسرت حل کن، نه من! من توی انتخاب اسمت دخالتی نداشتم! هر سه تامون، من، تو و این سطل آشغال، عمرمونو با یه عوضی تلف کردیم! هرکس تو زندگیش یه کریستوفر بنگ داشته باشه دیگه هیچوقت نیاز به دشمن نداره!

با باز شدن در ورودی خونه نگاه هر دو به سمت مرد موبلوندی که وارد شد برگشت. فلیکس از چانگبین دور شد و به سمت کریستوفری که هنوز ندیده بودش رفت.
× سلام عزیزم...
- عزیزم؟ چرا بهم میگی عزیزم؟! بگو سلام پسره‌ی برت هورنی! زود باش بگو!

Sinister Cock [SKZ.Ver]Where stories live. Discover now