× فکر مسخرهایه!
پسر هودی مشکی رنگ رو توی تنش صاف کرد و درحالی که زنگ در رو فشار میداد گوشهی لبش رو گزید.
- ساکت. الان درو باز میکنه!
چند ثانیه تا لحظهای که مرد عضلانی بتونه به در خونهش برسه طول کشید و هیونجین همچنان میتونست صدای افکار سرکش توی سرش رو که بهش میگفتن نباید پیش چانگبین میاومد بشنوه.
× اخه میخوای چی بگی؟قبل از اینکه پسر موبلند زیر لب کلمهی "ساکت شو" رو برای خودش تکرار کنه در چوبی باز شده و چانگبین درحالی که لبخند به لب داشت روبروش ایستاده بود.
+ اوه... سلام! امروز حالت چطوره هیونجین؟هیونجین قدمی عقب رفت تا سرتا پای مرد رو به درستی برانداز کنه و به خاطر بوی قوی عطر تلخ ناخودآگاه لبخندی به لب آورد.
چانگبین لباسی کاملا رسمی به تن کرده بود، هیونجین قسم میخورد میتونست اندام ورزیدهی مرد رو زیر اون پیرهن آبی نفتی که کاملا اندازهش بود ببینه و آرزو میکرد بتونه فقط یک بار به بازویی که به لباس فشار میآورد دست بزنه.
آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد نگاهش رو از روی گرهی شل شدهی کراوات مشکی رنگ مرد برداره و با دستپاچگی صحبت کرد.
- عصر... عصر بخیر! تازه از محل کارت برگشتی؟!چانگبین که دقیقا ده دقیقهی پیش به خونه اومده بود و تنها فرصت کرده بود تا خوردن زنگ در خونهش کتش رو در بیاره و روی مبل بشینه سری تکون داد و به داخل خونهش اشاره کرد. متوجه شده بود که هیونجین جواب سوالش رو نداده، پس دوباره پرسید.
+ خب آره! ولی تصمیم داشتم دوباره بیام بیرون... خیلی خوب شد که خودت اومدی چون باهات کار داشتم! حالت چطوره؟پسر لاغر اندام که حالا حواسش از سینههای ورزیده و گردن خوش تراش چانگبین به لبهاش پرت شده بود ناخودآگاه لبخند زد.
- ممنون. خیلی بهترم. سردرد و سوزش گلوم خیلی کمتر شده. نمیدونم قرص مسکن چطور میفهمه که کجای بدن درد میکنه! تو نمیدونی؟!چانگبین پشت گردنش رو خاروند و تازه متوجه شد پسر رو به داخل دعوت نکرده. کنار رفت و به داخل خونهش اشاره کرد تا هیونجین داخل بره، اما پسر بلافاصله سری به چپ و راست تکون داد.
+ راستش من انیماتورم، دکتر نیستم! نمیدونم چطور تشخیص میده! مطمئنی نمیخوای بیای تو؟!هیونجین دوباره سری به چپ و راست تکون داد و قدمی عقب رفت. در واقع دلش میخواست واقعا تو بره تا وقت بیشتری رو با انیماتور مورد علاقهش بگذرونه، ولی با توجه اینکه چانگبین گفت میخود از بیرون بره تصمیم گرفته بود با تلف کردن وقتش آزارش نده.
- اوه... نه! فقط اومده بودم حالتو بپرسم. همین! میتونی استراحت کنی یا به کارات برسی. گفتی میری بیرون، نه؟مرد در رو باز نگه داشت و به داخل منزلش رفت. بعد از گذشت چند ثانیه با یه بستهی سایز متوسط برگشت و اون رو جلوی هیونجین گرفت.
+ اینو برای تو گرفتم! درخت کریسمس تزئین میکنید؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...