تشویق حضار همچنان ادامه داشت و به نظر میرسید افرادی که پایین صحنه روی صندلی هاشون نشسته بودن خیال دست برداشتن ندارن!
پسر همچنان که لبخند به لب داشت منتظر پایین اومدن پرده شد. سپس نفس راحتی کشید و به همراه همکارانش به سمت اتاق گریم حرکت کرد.
- دستاشون از جنس سنگه که درد نمیگیره؟دختر زردپوش شنل مشکی رنگش رو از تنش درآورد و خندید.
+ برای آخرین نمایش قبل از سال نو زیادی هیجان زده بودن. البته منم بهشون حق میدم. منم هیجان زده بودم!جیسونگ ابرویی بالا انداخت و به آهستگی مشغول تعویض لباسش شد. رفتار همکاران و دوستانش نسبت به چند هفتهی پیش مشکوک یا بد نبود و جیسونگ میتونست موضوع انتشار فیلمهای خصوصیش با پارتنرش رو کم کم به فراموشی بسپره.
مردی که زودتر از همهی بازیگرها حاضر شده بود کتش رو برداشت و با صدای بلندی داد زد.
× خب همگی خداحافظ. امیدوارم. بهتون خوش بگذره! تعطیلات خوبی داشته باشید!پسر که لبخند به لب داشت خداحافظی کرد و ژاکت نوی مشکی رنگش رو پوشید. وسایل رو داخل کمد لباس ها جا داد و با خوشحالی از باقی همکارانش خداحافظی کرد.
قبل از اینکه از اتاق خارج شه یکی از کارگرهای خدماتی سالن درحالی که هر از چندگاهی به پشت سرش نگاه میکرد خودش رو به چارچوب در اتاق گریم رسوند و صحبت کرد.
× آقای هان! یه آقایی پشت صحنه با شما کار دارن... گفتن کارگردان هستن!جیسونگ لب پایینش رو گزید و ناخودآگاه یک قدم به سمت جلو حرکت کرد.
- گفتید کارگردانه؟مرد میانسال با حرکت سر تایید کرد. پسر بعد از سر تکون دادن و تشکر توی مسیری خلاف جهتی که تا اون لحظه اومده بود از اونجا دور شد.
بازیگر جوون ژاکتش رو توی تنش صاف کرد. فراموش کرد که چند ثانیهی پیش با همکارهاش خداحافظی کرده، پس دوباره این کار رو تکرار کرد و از اتاق گریم خارج شد.
بدون اینکه به خودش سختی بده میتونست مرد کت شلوار پوشی رو که انگار منتظر کسی بود بشناسه. درحالی که سعی میکرد صداش رو صاف کنه جلو رفت و سلام کرد.
- سلام. شما با من کار داشتید؟مرد بلندقد به سمت جیسونگ برگشت و پسر تونست بالاخره چهرهش رو ببینه. سرتا پای پسر رو برانداز کرد و سپس به صورتش خیره شد. جیسونگ میتونست گردش نگاه مرد رو روی تک تک اجزای صورتش ببینه، اما اجازه داد آنالیزش رو تموم کنه و سپس جواب بده.
+ سلام. آقای هان، درسته؟!جیسونگ با لبخندی که دندونهای ردیفش رو مشخص تر میکرد سرتکون داد و منتظر موند تا مرد صحبتش رو ادامه بده. مرد دستش رو به سمتش دراز کرد و کارت تبلیغاتی خودش رو به پسر داد.
+ من ژانگ هستم. دیوید ژانگ. شاید منو بشناسید!پسر کرهای سعی کرد درمورد اسم غیر چینی و فامیلی چینی مرد فکر کنه و فیلم های ساخته شده ی احتمالیش رو به یاد بیاره، اما چیزی به خاطر نیاورد!
- متاسفم آقای ژانگ. من شما رو نمیشناسم و راستشو بخواید خیلی فیلم تماشا نمیکنم. چه فیلمایی رو کارگردانی کردید؟
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...