فلیکس این بار عجله نکرد، کنارهی شستش رو به لبهی کابینت فشار داد و زمزمه کرد.
+ مطمئنی؟ یعنی، منظور دیگهای که از ساک زدن پشت حرفت نیست؟!مرد به سمت گاز برگشت و بدون اینکه نیشخندی که هنوز روی لبهاش بود رو به فلیکس نشون بده جواب داد.
- منظور من از ساک زدن همون چیزیه که تو ذهنته! فقط قبلش، وسایلتو با خودت آوردی؟
فلیکس بلافاصله به سمت کولهش که هنوز روی مبل راحتی بود برگشت تا چیزی که دوستپسرش ازش درخواست کرده بود رو حاضر کنه، اما با کیف خالی از جعبه مواجه شد!
ضربهی محکمی به پیشونیش کوبید و غر زد.
+ ای احمق! من چقدر حواسپرتم! یادم رفت! چطوری همچین چیز مهمیو یادم رفت؟کریستوفر که در حال هم زدن نودل اضافه شده به ظرف غذا بود ابروی چپش رو کمی بالا داد.
- یادت رفته با خودت بیاریش؟پسر لاغر اندام سرش رو به آرومی بالا و پایین برد و جلو رفت.
+ کاش موقع بیرون رفتن از خونه وسایلمو چک میکردم، حتما روی میز تحریر جا گذاشتمش. حالا چیکار کنیم؟مرد با اشارهی چشم فلیکس رو به جلو رفتن دعوت کرد و درحالی که شعلهی گاز رو خاموش میکرد به اطرافش نگاهی انداخت.
- با خلاقیت خودمون پیش میریم.فلیکس تا وقتی که کریس کراوات شل شدهی دور گردنش رو به طور کامل باز کرد و به سمتش اومد منظورش رو متوجه نشده بود. اونقدر عقب رفت که کمرش به میز آشپزخونه برخورد کرد.
+ میخوای دهنمو ببندی؟ آخه چجوری وقتی دهنمو بستی برات ساک بزنم؟مرد که حالا به فلیکس رسیده بود کراوات مشکی رنگ رو روی میز انداخت. دستش رو کنار گونهی پسر گذاشت و اون رو مجبور به زانو زدن کرد.
- خوبه خلاقیتت بالاست، بهم ایدههای خوبی میدی، ولی وقتی که قراره با چیز دیگهای دهنتو پر کنم از کراوات استفاده نمیکنم!پسر نحیف ناخودآگاه زانو زد و دستش رو بالا برد. به آهستگی کمربند مرد و زیپ و دکمهی شلوارش رو باز کرد. قبل از اینکه لباس زیرش رو پایین بکشه و شروع کنه کریستوفر پسر رو عقب کشید و به شلوارش اشاره کرد.
- قبلش... شلوارتو در بیار و دو تا از انگشتاتو با آب دهنت خوب خیس کن!فلیکس بلافاصله سرتکون داد و روی زانوهاش ایستاد. شلوار و لباس زیرش رو تا روی زانوهاش پایین کشید و پاهاش رو از هم فاصله داد.
انگشت اشاره و میانهی دست راستش رو درحالی که با دست چپش عضو تحریک نشدهی مرد رو میمالید مکید. سرش رو بلند کرد و زبونش رو بین انگشتهای لاغرش کشید و حین انجام کار به مرد خیره شد.
میتونست پوزخند حاصل از شهوت مرد و سفت شدن عضوش رو زیر انگشتانش حس کنه. با رضایت انگشتهاش رو از دهنش بیرون کشید و بزاقی که از روی انگشت اشارهش آویزون بود و قطره قطره روی زمین میریخت رو به مرد نشون داد.
+ کافیه؟
![](https://img.wattpad.com/cover/273070997-288-k514910.jpg)
YOU ARE READING
Sinister Cock [SKZ.Ver]
Romance- یه شب، زمانی که مارتین لوتر به خونهش برمیگشت با یه صحنه ی خیلی قشنگ کنار خونه مواجه شد. دونه های برف زیر نور ماه مثل چراغ برق میزد و وقتی روی درختای کاج اطراف مینشست درختارو براق و نورانی جلوه میداد! مارتین سعی کرد دوباره همچین صحنهی قشنگی رو با...