part 85

453 114 58
                                    

- به نظرت میشینه روش؟
شویی درحالی سوالش رو پرسید که صورتش در فاصله‌ی سه سانتی‌متری دونات کاراملی باز شده‌ روی پیشخوان بود!
+ داری چیکار میکنی؟

وقتی سرش رو برگردوند با فلیکسی که سرزنشگرانه نگاهش می‌کرد مواجه شد!
- منتظرم بشینه روش! بعدش میخوای چیکار کنی؟
دختر بزرگتر به مگسی که روی سقف لابی سینما در حال گردش بود اشاره کرد.
پسرک مو آبی درحالی بسته‌ی بزرگ شکلات تخته ای رو توی هوا تکون میداد و به دوستش نگاه میکرد که انگار راه اثبات نظریه‌ی نسبیت رو پیدا کرده!
+ صبر میکنیم این مگس لعنتی بوی دونات به مشامش برسه و بیاد بشینه روش، بعدش با این میکشمش!

فلیکس شونه‌ی شویی رو گرفت و اون رو عقب کشید. دختر چینی بعد از عقب اومدن سری به نشونه‌ی تایید تکون داد، سپس آهی کشید.
- میدونی که پول این دوناتو باید از جیب خودت بدی! نمیتونی برش گردونی سر جاش!

پسر لاغراندام شونه ای بالا انداخت و با نزدیک شدن مگس صداش رو پایین آورد. بعد از گذشت و گذار دیشبش با کریستوفر و شب فوق‌العاده‌ای که دامش براش ساخته بود صبح امروز رو با انرژی‌ خوبی شروع کرد. امروز همه چیز از نظر فلیکس عالی و بی نظیر به نظر می‌اومد، جز مگسی که از دو ساعت پیش سوهان روحش شده بود!
فلیکس و شویی بعد از دو ساعت تحمل، تلاش برای بیرون کردن مگس و نادیده گرفتنش بالاخره تصمیم گرفته بودن برای موجود پر سر و صدا تله بذارن، چون انگار کسی جز اون دو نفر اهمیتی بهش نمیداد!
+ چقدر غر میزنی! مثل این مگس همش وز وز میکنی!

شویی مشتش رو محکم به پهلوی فلیکس کوبید و باعث شد پسر از درد کمی توی خودش جمع بشه.
- ساکت شو برت بی ادب!
+ آخ! شما حق ندارین بهم بگین برت!

مگس که توی چند سانتیمتری دونات شیرین روی پیشخوان نشسته بود با حرکت شویی از جا پرید و دوباره به سمت دیوار حرکت کرد. فلیکس که داشت دور شدن مگس رو تماشا میکرد و هنوز از درد پهلوش خم شده بود داد زد!
+ لعنتی! فرار کرد! تو چنگم بود!

دختر موبلوند چشم‌غره ای به دوستش رفت و به سمت مبل توی لابی حرکت کرد. به خاطر سانس آخر سینما تقریبا  خلوت بود.
- تو چنگت بود؟ از بس توی سینما کار کردی و فیلم اکشن دیدی تحت تأثیر قرار گرفتی لیکس! بازم دارم تأکید میکنم، پول اون دوناتو باید از جیب خودت بدی!

پسر کک مکی نیم نگاهی به ساعت بزرگ توی لابی انداخت. چند دقیقه‌ای بیشتر تا تموم شدن سانس آخر نمونده بود، علاوه‌بر اون دیگه از گرفتن مگس ناامید شده بود! پس بی توجه به نگاه‌های سرزنش‌گرانه و عصبی شویی دونات رو برداشت و گاز بزرگی ازش زد.
+ بازم دارم میگم شما حق ندارین بهم بگین برت!
شویی چند ثانیه برای تحلیل حرف پسر وقت صرف کرد، سپس با تعجب جواب داد.
- من که الان چیزی نگفتم!

فلیکس شونه ای بالا انداخت و باقی مونده‌ی دونات رو گاز زد. نگاهش هنوز هم روی مگسی بود که روی دیوار پشت سر شویی پاهاش رو به هم میمالید!
+ میدونم، چند دقیقه‌‌ی پیش گفتی. جوابتو دادم، ولی باز لازم دونستم تکرارش کنم! هی... راستی قراره سونگمین بیاد اینجا؟

Sinister Cock [SKZ.Ver]जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें