chapter 5: Photo frame room

1.6K 293 128
                                    

#چپتر_5
عنوان چپتر: "اتاق قاب عکس"

"پاریس، ساختمان محفل، هشت جولای، ساعت یازده صبح"

با دست روی میز ضرب گرفت و کلافه به پدرش نگاه کرد:

_تصمیمم عوض نمیشه پدر! نیمی از محفل راضی به حذف اون حرومزاده آن. اصرارتون برای نگه داشتنش بخاطر چیه؟!

پدرش دستی به ریش های مشکی، سفیدش کشید:

_عجولانه تصمیم نگیر. نیم دیگه محفل با حذف اون موافق نیستن. نگاه همه به منه و حالا طرف هرکی رو که بگیرم باعث ایجاد درگیری میشه. تصمیم احساسی تو کار ما جایی نداره، اینو بارها بهت گفتم! اینجوری میخوای جایگزین آینده من باشی؟! اینجوری میخوای لیدر این باند باشی نامجون؟!

عصبی دستی تو موهاش کشید:

_اون پیر خرفت جرعت کرده رو چیزی که مال منه دست بزاره! اگر قوانین شما و محفل نبود مطمئن باشید که همون شب تو کلاب یه گلوله حرومش میکردم! پس حالا که خودمو کنترل کردم و به قوانین احترام گذاشتم، آینده من به عنوان لیدر رو زیر سوال نبرید!

پدرش با تاسف سر تکون داد:

_اشتباه از منه. اگر وقتی هنوز بچه بودی جلوتو می‌گرفتم و از اون پسر دورت میکردم حالا وضعم این نبود و مجبور نبودم درایت پسرم به عنوان لیدر رو زیر سوال ببرم!

از جا بلند شد و پوزخند زد. تصور اینکه همین الان چی توی ذهن پدرش میگذره سخت نبود. کنایه زد:

_اگر فکر کردین با دور کردن جیمین از من چیزی عوض می‌شد یا میشه...سخت در اشتباهید. شما و این محفل حضور من رو به وجود جیمین مدیونید!

مرد سوالی نگاهش کرد که نامجون ادامه داد:

_من فقط ده سالم بود که شما درمورد این محفل و کارتون بهم گفتید! یادتونه چه واکنشی داشتم پدر؟!

پدرش بعد لحظاتی مکث گفت:

_گفتی ازم متنفری و ای کاش پسر من نبودی! حتی برام آرزوی مرگ کردی چون میگفتی من ادما رو مستقیما میکشم و یا زندگیشونو به خطر میندازم.

دستاشو روی میز ستون کرد و ادامه داد:

_و سه روز بعدش مشتاقانه اومدم و گفتم میخوام رئیس این باند باشم. گفتم میخوام قدرتمند باشم و هرکاری که دلم میخواد انجام بدم! یادت میاد پدر؟

مردبه پشتی صندلی چرمش تکیه زد و دستی به زیر چونش کشید:

_ به خاطر میارم. همیشه برام علامت سوال بزرگی موند که چرا ناگهانی نظرت عوض شد و با پای خودت وارد این کار شدی!

با پوزخند سر کج کرد:

_پس بزارید سوالتونو جواب بدم! چون یک ساعت قبلش جیمین با چشمای اشکی و صورتی که از رد سیلی اون ناپدری عوضیش سرخ بود اومد پیشم!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora