chapter 121:sleep

675 164 591
                                    

#چپتر_121

عنوان چپتر: "خواب"

جونگکوک مقابلش ایستاده بود و بی هیچ عجله ای دکمه های پیراهن مشکی رنگش رو براش می‌بست و همزمان توضیح میداد:

_افراد آگوستی اون بیرون به خط شدن، مطمئنم میدونن یه بلایی سر پدرخوانده شون اومده.
اما یه چیزی عجیبه!

جونگکوک دو دکمه بالایی پیراهن جیمین رو از عمد نبست. میخواست همه به وضوح مارک های بنفش رنگ گردن و قفسه سینه اش رو ببینن!
مارک هایی که توی حمام بعد اون رابطه دوست داشتنی از عمد روی تن جیمین به جا گذاشته بود
میخواست به همه نشون بده که دوباره برگشته و با تمام وجود کنار عشقش ایستاده.
سر جلو برد و بی مکث بوسه کوچیکی به لبای جیمین زد و عقب کشید.
جیمین با لبخند کجی دست بلند کرد و سر پسر بزرگتر رو دوباره به سمتش خودش کشید و بوسه عمیقی روی لباش و خال دوست داشتنی زیر لبش نشوند و بعد رهاش کرد و سر جاش موند تا جونگکوک انگشترش روهم به دستش کنه و بعد پرسید:

_چی عجیبه؟

پسر بزرگتر بعد از انداختن انگشتر به دست جیمین نگاهش رو بالا آورد و به صورت جیمین دوخت:

_اینکه فقط اونجا ایستادن و هیچ کاری نمیکنن!

_یا منتظر افراد بیشترن و یا دستور حمله

پسر کوچکتر درحالی که میچرخید تا اتاقک لباس رو ترک کنه توضیح داد و جونگکوک با ابرو های بالا رفته دنبالش کرد:

_به خودشون جرعت حمله میدن؟

جیمین سری به نشونه تایید تکون داد:

_اگوستی پدرخوانده اوناست مسلما اگر تا فردا شب آگوستی از این عمارت خارج نشه طبق قوانین مافیا، این کارو میکنن!

پسر بزرگتر ساکت موند و جیمین قدم برداشت و اتاق رو ترک کرد.
آیان که تمام مدت آماده به خدمت پشت در ایستاده بود با دیدنش تعظیم کرد و جیمین با ضربه آرومی به شونه اش از کنارش گذشت، مقصد بعدی اتاق پانیکا بود.
بدون در زدن وارد اتاق شد و با دیدن پانیکا که به تاج تخت تکیه زده بود و بدون ماسک تنفسی به راحتی نفس می‌کشید  لبخند آسوده ای به لب آورد و جلو رفت.
لوئیس متقابلا لبخند بی جونی زد و جیمین لب تخت رو به پسر کوچکتر نشست و دست بلند کرد و به آرومی موهای سفید رنگ پسر رو نوازش کرد:

_الهه من حالش چطوره؟

لوئیس میخواست بگه که خوب نیست، میخواست بگه درد داره، دلش اشک ریختن میخواد و چیزی تا مرگش نمونده.
میخواست بگه که دلش از تهیونگ و نگاه بی حس و سردرگمش گرفته و همین الان به آغوش محکم جیمین نیاز داره، لوئیس واقعا میخواست بگه! اما...پانیکای درونش اجازه نمیداد توی چنین موقعیت حساسی حواس جیمین رو معطوف خودش کنه.
پس تنها به لبخند بی جونی کفایت کرد و کوتاه گفت:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now