chapter 65: Confidential information

759 189 198
                                    

#چپتر_65

عنوان چپتر: " اطلاعات محرمانه"

به تنهایی توی اتاق نشسته بود و دست های دستبند خورده اش رو با استرس بهم قفل کرده بود.
دلیل حضور دوباره اش توی این اتاق رو نمیدونست و این انتظار طولانی حالش رو بد کرده بود.
میدونست که از پشت همون شیشه معروف همیشگی تحت نظره و امیدوار بود اونا این شکنجه روانی رو تموم کنن و یکی به سراغش بیاد.
بعد از دقایق بسیار طولانی بلاخره در آهنی باز شد و بازپرس پرونده اش وارد شد.
بی هیچ حرفی جلو اومد و با بیرون کشیدن صندلی آهنی مقابل نامجون سمت دیگه میز نشست و پرونده قطور توی دستشو روی میز گذاشت.
نگاهش رو تا چشم های نگران نامجون بالا کشید و بلاخره لب باز کرد:

_همه موافقن که باید با خشونت باهات رفتار کنم و مدام تهدیدت کنم تا بترسی و به حرف بیای.
با اینحال این کاری نیست که من بکنم!
من میشناسمت نامجون و طی این چند سالی که پرونده ات به عهده ام بود انقدر باهات برخورد داشتم که بدونم آدم صادقی هستی.

دست هاشو روی میز بهم گره زد و خیره به چشم های نامجون ادامه داد:

_من بهت اعتماد دارم،باهات صادقم و میخوام که باهام صادق باشی.

نامجون کوتاه سر تکون داد و مرد پرونده رو باز کرد:

_امروز هیچ دوربین و شنودی مکالمه و تصویر مارو ظبط نمیکنه! هیچ مدرکی در اینده وجود نخواهد داشت انگار که این مکالمه هیچ وقت انجام نشده چون مسائلی که الان مطرح میشه بیش از اندازه محرمانه هستن و تحت هیچ شرایطی کسی نباید ازشون خبر دار بشه!

ابروهای نامجون با نگرانی بهم گره خوردن و مرد بعد از نفس عمیقی شروع کرد:

_شاید فکر کنی که پلیس طی ده ساله اخیر درمورد دیمنس فهمیده اما باید بگم که اینطور نیست!
پلیس بیشتر از سی و پنج ساله که درباره دیمنس می‌دونه اما هیچ اقدام قاطعانه ای نکرد به دو دلیل!
اولین دلیل اینکه گاهی اوقات مدرک مَحکَمه پسند کافی در دسترس نداشت و زمانی هم که چیز خوبی به دست می‌آورد بخاطر پشتوانه و نفوذ بیش از حد دیمنس توی دولت و ارتش نمیتونست کاری از پیش ببره و تنها اتفاقی که می افتاد کشته شدن مامور هایی بود که اون مدارک رو به دادگاه ارائه میکردن
مثل خانواده افسر سابق کیم سوکجین!

ابروهای نامجون به هم نزدیک تر شدن و بازپرس ادامه داد:

_و دومین دلیل، حمایت پنهانی و سایه وار یه سازمان بزرگ از دیمنسه!

نامجون با بهت به مرد خیره شد، سازمانی که از اونا حمایت می‌کرد؟ اصلا چیزی درموردش نمیدونست.
مرد با دیدن گیجیش ادامه داد:

_این سازمان بجز موارد خیلی خیلی نادر هیچ وقت به طور رسمی حمایتی به شما نشون نداده اما همیشه به طور سایه وار حواسش به شما بوده درست مثل همین الان!
ما از قبل درمورد تعدادی از افراد اصلی محفل میدونستیم اما با اعتراف های تو مدرک محکم تری داشتیم پس قصد کردیم برای گرفتن حکم بازداشت به دادگاه بریم.
اونا برخلاف همیشه خیلی اذیت کردن تا حکم رو صادر کنن اما بلاخره حکم صادر شد و پونزده نفر دستگیر شدن ولی خیلی از اونها زود تبرعه شدن و دوباره آزاد شدن. مطمئنم که خودت هم اینو میدونی!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now