chapter 35: Home

873 192 128
                                    

#چپتر_35

عنوان چپتر: "خونه"

ساعت چهار صبحِ بیست و نه سپتامبر با دست های باند پیچی شده و نگاهی تلخ و غمگین کنار جونگکوک روی صندلی جت شخصی که نمیدونست متعلق به کیه نشسته بود و حس بدی که از نگاه خیره‌ی سرد و آبی رنگ فرد سفید پوش جلوش می‌گرفت غیرقابل انکار بود.
از وقتی که وارد جت شده بود تا همین لحظه پسری که بار اول بود میدیدش و ظاهر عجیبی هم داشت، با اون نگاه ترسناکش بهش زل زده بود و جیمین حس میکرد که اون فرد به دلایلی به خونش تشنه است و داره با نگاهش گلوش رو میبُره!
پس اون تلاش کرده بود که از این موقعیت فرار کنه اما جونگکوک درست اونو روبه روی پسر نشونده بود!
برای بار هزارم تو دلش به جونگکوک بد و بیراه گفت و طبق عادت موهاش رو پشت گوشش زد.
با صدای ناله آشنایی سر چرخوند و با دیدن تهیونگ که کم کم به هوش می اومد از جا بلند شد و بالای سرش رفت.
کمی منتظر موند تا تهیونگ کامل چشم باز کنه و بعد به آرومی کمکش کرد که سر جاش بشینه.
پسر بزرگتر دوباره ناله ای کرد و پیشونی پانسمان شده اش رو لمس کرد:

_اوه خدا

با نگاهش اطراف و آدما رو آنالیز کرد و با گیجی پرسید:

_ما کجا ایم؟

جیهوپ با لیوانی اب سر رسید و کوتاه جواب داد:

_توی جت شخصی.

_کجا میریم؟

چند ثانیه بعد انگار که چیز مهم ترین یادش اومده باشه با استرس پرسید:

_جیوون چی شد؟

جونگکوک کمی از شامپاین توی دستش رو مزه کرد و خلاصه کرد:

_مرده!

تهیونگ با بهت و ترس به جونگکوک نگاه کرد و وحشت زده زمزمه کرد:

_کُش...کشتینش؟

جیهوپ با دیدن وضعیت وخیم ته به آرومی دوباره کمی از آب رو به خوردش داد تا آروم تر بشه، جیمین با نگاهی تاسف بار به رنگ پریدش خیره شد، یادش می اومد که وقتی خودش خبره کشته شدن کالاهان رو شنیده بود چه حالی شده بود، این وحشتی که توی چشم های تهیونگ میدید رو درک میکرد!
تهیونگ آب رو تموم کرد و سوال های بیشماری رو توی سرش ردیف کرد اما قبل از اینکه چیزی بپرسه جونگکوک شروع به صحبت کرد:

_نامجون در ازای صلح با جیوون، جیمین رو بهش داده بود. برای همین آرین شما رو پیش جیوون آورد چون نامجون دستور این کارو داده بود.
من وقتی که متوجه این قضیه شدم تصمیم گرفتم به جیمین کمک کنم و بکهیون و چانیول هم همراهیم کردن.

جیهوپ ادامه حرفش رو گرفت:

_منم وقتی برگشتم محفل، نامجون برام توضیح داد اما من نمی‌تونستم ببینم این بلا سر جیمین میاد برای همین برگشتم تا یه جوری جلوی این اتفاق رو بگیرم که با جونگکوک مواجه شدم و تصمیم گرفتیم که برای یه هدف مشترک باهم کار کنیم.

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now