chapter 84: thank you

734 172 311
                                    

#چپتر_84

عنوان چپتر: "ممنونم"

صدای عذاب آور دستگاهی که ضربان قلبش رو نشون میداد توی اتاق پیچیده بود و نگاهش با بی‌حالی به سقف بالای سرش خیره شد.
چند وقت از حضورش توی بیمارستان می‌گذشت؟!
به طرز عجیبی شاید این احساس احمقانه بود اما نامجون اصلا از بابت اینکه زنده مونده بود خوشحال نبود!
اون به خوبی میدونست قیمت زنده موندنش چیه.
مسلما جیمین جدیدی که باهاش مواجه شده بود دست از سر جین برنمیداشت!
و نبود جین بهش ثابت میکرد که واقعا اتفاقی افتاده، نامجون میترسید، از اینکه بخاطر اون بلایی سر جین اومده باشه میترسید!
پرستاری وارد اتاق شد و با همون روند تکراری هر روز جلو اومد و علائمش رو چک کرد.
آمپول هاش رو به سرمش تزریق کرد و اتاق رو ترک کرد.
فکرش هنوز درگیر فیلمی بود که جیمین توی زندان نشونش داده بود.
آیا سالها پیش اشتباه کرده بود؟
اگر به باور احمقانه اش پایبند نبود و همون زمان دنبال جیمین میگشت ممکن بود حقیقت رو بفهمه و از همه این اتفاقات جلوگیری کنه؟
قطره اشکی به آرومی از گوشه چشمش سر خورد و بین موهاش گم شد.
همه چیز از بین رفته بود...همه چیز!
اصلا دیگه چیزی برای از دست دادن داشت؟
آدمایی که دوستشون داشت از دستش رفته بودن، تمام شهرت و احترامش از بین رفته بود، خانواده اش از هم پاشیده بود و احتمالا چیزی نمونده بود تا جونش هم از دست بره!
برای چی زنده بود؟
در این لحظه برای چی زنده بود؟!
هیچ چیز وجود نداشت!
هیچ دلیلی برای زنده موندن نبود!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

به آرومی و با مکث قدم برداشت و از پله های فلزی جت پایین رفت.
دوباره پا به پاریس گذاشته بود!
نفس عمیقی کشید و پلک بست.

_به پاریس خوش اومدین پدرخوانده

آرین گفت و به سمتش خم شد.
به آرومی پلک باز کرد و نگاه کوتاهی به پسر انداخت.
جونگکوک درحالی که آنجل رو به سمت جیمین می‌گرفت غر زد:

_بنظر میاد قرار نیست با من جور بشه!

آنجل با بی توجهی خودش رو دور گردن جیمین کشید و پسر کوچکتر با ملایمت دست بلند کرد و موهای جونگکوک رو لمس کرد:

_اون می‌دونه باید تا آخر عمرش به کی خدمت کنه جونگکوک!

پسر بزرگتر ابرو بالا انداخت و زودتر به سمت ماشینی که آرین آماده کرده بود رفت تا سوار بشه.
تنها چیزی که میخواست یه خواب راحت بود.
جیمین با نگاهش پسر بزرگتر رو بدرقه کرد و بعد درحالی که آنجل رو به دست آیان میداد از آرین پرسید:

_خب؟

پسر بزرگتر مثل یک روند همیشگی شروع به توضیح دادن کرد:

_توی دادگاه سه روز پیش کیم مینهو بیست سال حبس به عنوان اولین حکم دادگاه دریافت کرد.
کیم نامجون توی اتاق خصوصی تحت حفاظت شدید توی طبقه غیر قابل دسترسی از بیمارستان مرکزی پاریس بستریه.
اعضای محفل به طور کل مدیریت شمارو پذیرفتن.
بعد از آتیش سوزی اتاق سابق نامجون مقدار زیادی از فایلهای مهم از بین رفته.
خوشبختانه هارد اصلی کنترل سالمه و فقط دستگاه از بین رفته بود که مثل بقیه وسایل اتاق جایگزین شد.

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now