chapter 137: Selection

554 141 95
                                    

#چپتر_137

عنوان چپتر: " انتخاب "

درحالی که سیگار مشکی طلایی بین انگشت های دست باند پیچی شده اش بیهوده میسوخت و خاکستر میشد نگاهش رو به برگه های مقابلش دوخته بود بدون اینکه واقعا حواسش به نوشته ها باشه.
چیزی نزدیک به دوازده ساعت تمام خودش رو توی آپارتمان متروک شده نامجون پنهان کرده بود به امید اینکه حالش خوب بشه و در نهایت خوب نه، اما حداقل سرکوب شده بود!
تنها سی دقیقه از بازگشتش از اون آپارتمان می‌گذشت و به لطف آیان زخم های دست ها و بدنش ضد عفونی و باند پیچی شده بود.
امیدوار بود حداقل امشب با پانیکا و صورت زخمیش رو به رو نشه اما انگار امیدواری بیهوده بود!
چرا که همون لحظه در باز و قامت سفید پوش پسر توی چهار چوب نگاهش قرار گرفت.
با مکث نگاهش رو از پانسمان زخم پسر گرفت و بی حوصله سیگار نیم سوخته ای که حتی ازش کام هم نگرفته بود توی زیر سیگاری بلور فشرد.
پانیکا قدم پر تردیدی به جلو برداشت و جوری که انگار میترسید با سمرت رو به رو بشه نا مطمئن صدا کرد:

_جیمین؟

پسر بزرگتر برای لحظه ای پلک هاش رو با شرمندگی به هم فشرد.
رفتارش تا این حد وحشیانه‌ بود که حالا پانیکای اون اینطور با احتیاط و ترسیده نزدیکش بشه؟
لوئیس سکوت جیمین رو به نشونه مثبت برداشت کرد و قدم هاش با آرامش خاطر بیشتری به جلو برداشته شدن:

_خیلی نگرانت بودم، کجا بودی؟

پسر بزرگتر بی توجه به سوال اون خیره به زخم پنهان شده پشت چسب پانسمان گفت:

_من متاسفم لوئیس...واقعا متاسفم!
قسم میخورم که نمی‌خواستم... این کارو باهات بکنم!

پسر کوچکتر با لبخندی محو درست کنار صندلی جیمین رو به اون ایستاد:

_میدونم برادر، نگران نباش ازت دلخور نیستم.

جیمین با مکث پرسید:

_ازم... می‌ترسی؟

پسر کوچکتر سری به نشونه مخالفت تکون داد و برای اینکه حرفش رو ثابت کنه و نشون بده که نمیترسه جلو اومد و به آرومی صندلی چرخ دار جیمین رو کمی به عقب هل داد و وارد فضای باریکی که به وجود اومد شد و طبق عادت کف دست هاشو روی سطح سرد شیشه ای که روی میز چوبی بود گذاشت و تنش رو با تکیه به قدرت دست هاش بالا کشید و درست جلوی صندلی جیمین روی میز نشست و با سری کج شده بهش خیره موند.
جیمین آروم با فشار پاش به کف اتاق صندلی رو دوباره به جلو سوق داد و با ملایمت انگشت هاش زانوهای پسر کوچکتر رو نوازش کردن.
نگاهش از پایین به صورت پانیکا خیره و انگشت هاش با سرکشی جلو می‌رفتن و رد نوازش هاشونو تا اواسط رون های پسر میکشیدن.
میدونست که اونو ترسونده، از نگاهش میخوند!
از لبخند مصنوعی روی لب هاش و مردمک های لرزون چشم هاش!
دستاش رو بلند کرد و کمر پسر رو گرفت و به سادگی اونو جلو کشید و خیلی کوتاه با کنترل وزن پسر اونو از روی میز بلند کرد و روی پاهای خودش نشون.
حالا رخ به رخ با فاصله ای کم به اندازه پنج انگشت بودن و جیمین بدون اینکه حلقه دست هاشو از دور کمر پسر باز کنه به راحتی با سوق دادن سرش به بالا بوسه نرمی روی پانسمان گونه اش نشوند و همونجا با پلک های بسته زمزمه کرد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now