chapter 9: the opportunity

1.3K 246 77
                                    

#چپتر_9
عنوان چپتر: " فرصت "

"پاریس، ساختمان محفل، هشت جولای، ساعت دوازده و نیم شب"

دستی به زخم گوشه لبش کشید و از اتاق بیرون زد. نامجون با کلافگی واضح درحال توضیح دادن مشخصات رفتاری جیمین به فرد پشت خط بود که جیهوپ حدس میزد دکتر باشه.پسر کوچکتر کمی عقب تر ایستاد، حالا فرصت بیشتری برای تجزیه و تحلیل داشت و زمانی که بهش فکر میکرد اوضاع بنظرش واقعا احمقانه بود. جیمین نامجونو یه پشتوانه و پناهگاه میدید نه یه عشق! میتونست با اطمینان کامل بگه که هیچ رابطه عاشقانه ای بینشون نیست، حداقل نه از طرفه جیمین! محفل چقدر ساده لوحانه داستان های عاشقی پونیارد رو باور کرده بود. با زنگ خوردن گوشیش از فکر خارج شد و چند قدمی از نامجون فاصله گرفت:

_بله؟

صدای یونگی زمزمه وار به گوشش رسید:

_سلام جی.

ناخوداگاه مثل یونگی شروع به زمزمه کرد:

_سلام یونگی

یونگی سعی کرد جلوی خنده اش رو بگیره و همزمان با سختی پرسید:

_چرا زمزمه میکنی؟

جیهوپ روی زمزمه کردن پافشاری کرد و با لحن مشکوکی پرسید:

_تو چرا زمزمه میکنی؟

یونگی آروم موهای لوهان رو نوازش کرد و ناخواسته لبخند محوی زد:

_اممم، یکی پیش من خوابیده!

جیهوپ در لحظه احساس حماقت کرد و خواست برای تلافی داد بلندی بکشه تا مطمئن بشه گوش یونگی تا روزها درد میگیره اما ثانیه بعد با حس حسادت کمی که توی وجودش پیچید سکوت کرد. کسی کنار یونگی بود و انقدر براش مهم بود که بیدارش نکنه؟ اون آدم کی بود؟!جیهوپ به یاد می آورد که بارها با صدای یونگی از خواب پریده. دندون هاشو بهم فشرد و سعی کرد جلوی منحرف شدن ذهنش رو بگیره. سعی کرد صداش عادی باشه وقتی که گفت:

_ واقعا برات متاسفم یون. حالا چی میخوای؟

یونگی دست از بازی با موهای لوهان برداشت. سالها بود که جیهوپ رو میشناخت و این صدایی که خیلی کم می‌لرزید و خش برداشته بود پر از تظاهر بود! لبخند بزرگی روی لبش نشست، جیهوپ حسودی کرده بود؟!

_یه محموله اف بیست و دو ِ، از برزیل داره میرسه فرانسه. بیست و هفت نفره است، به جان هم سپردم اما می‌خوام تو بری تحویل بگیری. این یکی محموله خیلی برام مهمه

جیهوپ کوتا چشم گردوند. همینو کم داشت! برده های. جدید، یعنی اسباب بازی جدید برای یونگی! کوتاه گفت:

_چقدر به من میرسه؟

پسر بزرگتر با ناباوری آه کشید:

_محض رضای خدا جی! یه بار شد یه کاری واسم انجام بدی و پول نخوای؟

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now