chapter 86: Take your hand

752 165 106
                                    

#چپتر_86

عنوان چپتر: " دستتو بِکِش "

موهای سفید و بلندش رو به آرومی جمع کرد و با نوار حریر همیشگی پشت سرش بست.
ماسک رو روی صورتش گذاشت و بند های ابریشمیش رو زیر موهاش گره زد.
نماینده‌ای از ایتالیا برای معامله کاری اومده بود و پانیکا باید به عنوان جانشین این معامله رو مدیریت میکرد.
آهی کشید و از اینه به چشم های آبی رنگ خودش خیره شد.
دلش برای جیمین تنگ شده بود و این روزها ام فشار زیادی رو به تنهایی تحمل میکرد.
لیندا جلسات مشاوره اش رو از هفته ای دو بار به یک روز درمیون رسونده بود و انقدر فشار روی روح آشفته اش میذاشت که پانیکا گاهی حس میکرد نیاز داره برای رهایی از این فشار خودش رو بکشه!
و حالا درکنار تمامی این اوضاع بهم ریخته باید سر و کله زدن با ایتالیایی ها رو تحمل میکرد اونم به تنهایی!
چون نه تنها جیمین کنارش نبود بلکه تهیونگ هم گفته بود احتمالا به این جلسه نمی‌رسه!
دستی به یقه حریر کاری شده لباسش کشید و بعد از مرتب کردنش از جا بلند شد.
با نگاهی به لوسیفر که روی تخت خواب بود در اتاق رو باز کرد و خارج شد.
دو خدمتکاری که درحال تمیزکاری بودن با دیدنش تعظیم کردن و اون با تکون کوتاه سر جواب داد.
قدم هاش به سمت اتاق جلسات برداشته میشد اما واقعا میلی به این کار نداشت!
دلش میخواست همین الان برگرده به اتاقش و برای مدت طولانی خودش رو اونجا زندانی کنه.
شاید هم باید سری به کینیوا و منطقه ممنوعه میزد!
جلوی در ایستاد و با نفس عمیقی آرامش رو به وجود خودش برگردوند و در رو باز کرد.
مستقیما بدون هیچ نگاهی به نماینده ایتالیا به سمت صندلی خودش رفت و نشست.
سرش رو بالا آورد و به محض رو به رو شدن با صورت مرد مقابلش که با پوزخند بهش خیره شده بود برای لحظه ای دست هاش لرزید.
نگاه خیره و خشک شده اش روی مرد کافی بود تا مرد با اعتماد به نفس بیشتری سینه سپر کنه و با پوزخند بزرگ روی لبش اونو به سخره بگیره.
چند سال گذشته بود؟
هشت یا نه سال؟!
مرد به آرومی پیپ مرغوبش رو دوباره بین لباش گذاشت و بعد از برداشتنش خیره به اون به ایتالیایی گفت:

_میبینم که دوباره موهات رو بلند کردی!

پانیکا برای لحظه ای کوتاه پلک هاشو به هم فشرد و طبق عادت لباشو با زبون تر کرد.
به آرومی چشم هاشو باز کرد و با نگاهی سرد به مرد خیره شد و متقابلاً به ایتالیایی جواب داد:

_میبینم که دوباره به کشیدن پیپ رو آوردین!

مرد آروم خندید و پیپ رو توی جایی مخصوصش روی میز گذاشت.
پانیکا کنایه وار پرسید:

_چی باعث شده شخصا به اینجا بیاید؟

مرد موهای جو گندمیش رو با دست عقب داد و جواب داد:

_میخواستم برای تبریک به پدرخوانده جدید بیام و خب فکر کردم حالا که یه معامله در پیشه خودم بیام که یک تیر و دو نشون بزنم!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now