chapter 18: Meet the devil

1.1K 212 77
                                    

#چپتر_18
عنوان چپتر: "ملاقات با شیطان"

از شدت سر درد پیشونیشو لمس کرد و نشانشو جلوی در گرفت. خبر لو رفتن محموله جدیدی که از مایوت می اومد حسابی کلافه اش کرده بود. چیزی که بیشتر براش اهمیت داشت این نکته بود که افراد زیادی از این محموله با خبر نبودن و لو رفتنش اصلا طبیعی نبود!
وارد اتاق شد و با بالا آوردن سرش صحنه روبه روش حسابی شوکه اش کرد، جاخورده چشم گرد کرد.
حق ام داشت، چون روی کاناپه سه نفره توی اتاق، انتهایی ترین قسمتش جی کی نشسته بود و جیمین روی مبل خواب بود و سرش روی پای جی کی بود، جونگکوک درحالی که موهای جیمین رو نوازش میکرد سر بلند کرد و به نامجون بهت زده خیره شد.
ذهنش قفل کرده بود. مطمئنا بعد از ساعت های بدی که گزرونده بود اصلا دلش نمی‌خواست همچین صحنه ای ببینه! مخصوصا وقتی بارها تاکید کرده بود جیمین از جی کی فاصله بگیره، نکته مهم تر این بود که اون اینجا کنار جیمین چی میخواست؟ بدون شک هرکسی که یکم از قبل جونگکوک رو می‌شناخت میفهمید که توی چند روز اخیر یه چیزی درمورد جی کی طبیعی نبود. رفتار های مشکوکی داشت که درست از بعد مراسم معارفه جیمین شروع شده بودن. و نامجون اصلا نمی‌خواست اون با جیمین تنها باشه! نگاهش اینبار با دقت بیشتری چرخید و تازه متوجه وضع آشفته جونگکوک شد. لکه های قرمز رنگ لباس و گردنش و سرخی کامل کف دست هاش به قدری واضح بود که چشم بسته هم میتونست بگه لکه های قرمز،خون هستن!
در هرحال اهمیتی نمیداد که جونگکوک چرا خونیه تنها چیزی که براش مهم بود جیمین بود و چی بدتر از دیدن قرمزی دستای جیمین؟ نگران جلو رفت:

_جیمین؟!

جلوی کاناپه زانو زد و دستای جیمین که خون خشک شده روشون مشخص بود، گرفت.
با نگرانی دوباره صداش زد که جونگکوک کوتاه گفت:

_بی‌هوشه!

همین یه جمله کافی بود تا عصبی بشه، چرا جیمین بیهوش بود؟
واضحا اخم کرد؛ درحالی که نگرانی توی وجودش ریشه میکرد:

_چرا؟ چه بلایی سرش اومده؟

جونگکوک اما از این بازی خوشش می اومد نیاز نبود همه چیزو توضیح بده فقط درحدی که برای ادامه بازی نیازه! پس پوزخند زد و خلاصه کرد:

_آدم کشته.

موجی سرد تو کل بدن نامجون پیچید و اخم هاشو با بهت باز کرد.
جیمین و آدم کشتن؟! غیر ممکن بود!
نامجون تمامی اتفاق هارو بدون زره ای شَک و دو دلی زیر سر جونگکوک میدونست! واکنش ناخودآگاه و عصبیش چیزی نبود که بتونه کنترلش کنه؛ مخصوصا حالا که با نگرانی مخلوط شده بود.
از جا بلند شد، یقه جی کی و مشت کرد و غرید:

_کار توعه؟ مگه نه؟!

جونگکوک با خنده ای تمسخر آمیز به سر جیمین روی پاش اشاره کرد:

_آروم باش پونیارد! توکه نمی‌خوای بهش آسیبی برسه؟

البته که نمی‌خواست! اون همین الان هم فقط بخاطر نگرانی برای همین آدم داشت به مرز جنون می‌رسید.
یقه پسر کوچکتر رو رها کرد و حقیقتی که دوست داشت به زبون اورد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now