chapter 109:We

584 171 233
                                    

#چپتر_109

عنوان چپتر: "ما"

جونگکوک با بهتی که هنوز توی صورتش موج میزد بهشون خیره شده بود و جیمین با ملایمت لوئیس رو عقب کشید تا لب تخت بشینه و بعد خودش به سمت قفسه کلکسیونی شراب هاش قدم برداشت و با شراب سرخ و سه جام برگشت  و کنار لوئیس جا گرفت.
پسر کوچکتر اخم هاشو از سر درد کتفش توی هم کشید و به آرومی شروع به توضیح دادن کرد:

_حتما بارها داستان زندگی مارو شنیدی!
اما هیچ وقت کامل اونو نشنیدی.
وقتی که پدرمون به بیمارستان رفته بود فکر میکرد فقط یه بچه هست اما ما...دوتا بودیم!

جیمین با آرامش جام نیمه پر شراب رو به دستش داد و دومین جام رو به سمت جونگکوک گرفت و لب باز کرد تا توضیح پانیکا رو تکمیل تر کنه:

_کاترینا از قبل میدونست که دوقلو بارداره اما تا روز زایمانش هیچی به چونگ هی نگفت تا بتونه نقشه اش رو اجرا کنه.
اونم این بود که یکی از بچه هارو به چونگ هی بده و دیگری رو پیش خودش نگه داره تا بتونه چونگ هی رو اینجوری تهدید کنه و از خانواده جدیدش دور نگه داره.
کاترینا درست چند دقیقه قبل از زایمانش حقیقت دوقلو بودن مارو برای چونگ هی فاش کرد و اینجوری نقشه قتلی که چونگ هی براش کشیده بود نقشه بر آب کرد!
من ده دقیقه زودتر از لوئیس به دنیا اومدم برای همین اونا بخاطر اینکه بتونن کیم جونگ گیو رو دست به سر کنن من رو بهش تحویل دادن تا از اتاق زایمان دور بشه و متوجه دوتا بودن بچه ها و حضور چونگ هی نشه!
و بعد وقتی لوئیس به دنیا اومد چونگ هی اونو تحویل گرفت و رفت.

لوئیس بعد از نوشیدن نیمی از جام توضیحات جیمین رو ادامه داد:

_فقط دو سال گذشته بود که شباهت بی سابقه من و جیمین نوید از کاملا همسان بودنمون داد.
تنها تفاوت ما رنگ چشم هامون بود!
من چشم های آبی مادر رو به ارث برده بودم و جیمین چشم های عسلی پدر رو.
جیمین بخاطر موقعیت اجتماعی کیم روز به روز شناخته تر میشد و بعد هم بخاطر رابطه برادریش با تهیونگ به طور کامل ظاهرش برای خیلی ها شناخته شد.
پدرم نگران این بود که بخاطر تشابه من با جیمین کسی از رابطه خونیمون با خبر بشه و به جیمین آسیب بزنه برای همین تصمیم بر این شد که من از سه سالگی ماسک به صورت بزنم و چهره و صدامو از همه مخفی کنم!

جونگکوک بهت زده تر از این نمیشد!
با سرگیجه مقابل هر دو برادر روی زمین نشست و جیمین قبل از اینکه جام خودش رو به لباش نزدیک کنه گفت:

_البته ما یه تفاوت دیگه هم داشتیم!
لوئیس با بیماری قلبی مادرزادی به دنیا اومد و بیماریش توی پنج سالگی کشف شد.

پسر کوچکتر به نشونه تایید سر تکون داد و جام خالیش رو بی هدف توی دست چرخوند:

_پدرم تا پنج سالگی من تقریبا بیخیال جیمین شده بود.
چون من از خون خودش بودم و از همون بچگی تمرین می‌دیدم کاملا امادگی اینو داشتم که پدر خوانده بعدی باشم.
برای همین پدر میخواست به طور کل جیمین رو کنار بزاره اما وقتی توی اواخر پنج سالگیم اولین حمله قلبیم رو پشت سر گذاشتم و معلوم شد که این یه نقص مادرزادیه و قابل درمان هم نیست پدر دوباره به یاد جیمین افتاد.
میدونست که من با این بیماری دوامی نخواهم داشت!
باید به فکر دومین وارث حقیقی می‌بود و اون کسی نبود جز جیمین با خون خالص کاترینا ذلدین و پارک چونگ هی!
در نتیجه تو، بکهیون و آرین رو به پاریس فرستاد تا به عنوان جاسوس توی دیمنس نفوذ کنید و نامجون رو زیر نظر بگیرید چون از همون سالها نامجون رابطه نزدیکی با جیمین و خانوادش داشت، پدر میدونست که درنهایت نامجون پلی برای رسیدن به جیمین میشه.

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now