chapter 55:Show yourself

789 193 644
                                    

#چپتر_55

عنوان چپتر: "خودت رو نشون بده"

کلاهشو پایین تر کشید و با قدم هایی عادی برای اینکه جلب توجه نکنه وارد کوچه باریک شد.
تهیونگ کنارش قدم برمیداشت و کمی ترسیده بنظر می‌رسید.
هدست جونگکوک با صدای بوق کوتاهی فعال شد و صدای نماینده گروه بی توی گوشش پیچید:

_وضعیت نارنجی!
همین الان پنج ماشین متعلق به یاکوزا دارن به سمت شما میان.

با نگرانی اطرافش رو رصد کرد اگر خودش تنها بود مشکلی نداشت اما چجوری باید تهیونگ رو از اینجا خارج میکرد؟
نگاهش رو به اطراف چرخوند تا یه راه برای فرار پیدا کنه با دیدن تابلو درب و داغون یه بار به سرعت به دست تهیونگ چنگ زد و دنبال خودش کشیدش، تهیونگ با گیجی دنبال جونگکوک حرکت کرد. نمیدونست چه اتفاقی افتاده اما رفتار جونگکوک نشون میداد خبر های خوبی تو راه نیست.
پسر بزرگتر به سرعت پله های بار رو پشت سر گذاشت و درحالی که دست تهیونگ رو محکم گرفته بود اونو همراه خودش به وسط جمعیت کشید.
صدای بلند موسیقی و خنده زن و مرد های مست به همراه بوی الکل، مواد و سیگار های ارزون قیمت هارمونی مزخرف و اعصاب خورد کنی ساخته بود. 
تهیونگ بهش نزدیک تر شد و با صدای بلندی که از بین صدای موسیقی قابل شنیدن باشه پرسید:

_چه خبره؟

جونگکوک با حس نگاه خیره چند نفر لعنتی زیر لب فرستاد و رو به تهیونگ خلاصه کرد:

_برقص.

پسر کوچکتر تو این مدت خوب فهمیده بود که جونگکوک هیچ وقت کاری رو بی دلیل انجام نمیده پس بدون هیچ مخالفتی شروع به رقصیدن کرد.
جونگکوک درحالی که نامحسوس اطراف رو میپایید شروع به رقص کرد.
نگاهش حین رقص به پله ها افتاد و با دیدن کسی که ازشون پایین می اومد با نگرانی دست هاشو مشت کرد. این آدم رو میشناخت ایناگاوا_کای یکی از افراد سرشناس یاکوزا و میشه گفت یکی از بنیانگذاران اون هم بود.
همینطور که جونگکوک اونو خوب می‌شناخت مسلما ایناگاوا هم نسبت به اون شناخت کامل داشت و اگه اونو اینجا میدید مطمئنا میفهمید برای پس گرفتن محموله اینجاست!
باید خودشونو بدون اینکه گیر بی افتن گم و گور میکرد.
تهیونگ که کم کم معنی نگاه های جونگکوک به اطراف رو فهمیده بود خودش رو بهش نزدیک تر کرد و دست هاشو دور گردنش انداخت. درحالی که بدنش رو با ریتم تکون میداد لبخند زد تا همه چیز طبیعی بنظر برسه و بعد کوتاه گفت:

_یه اتاق کرایه کن.

جونگکوک با نقشه اش همراه شد و دستش رو دور کمرش محکم کرد:

_همین الان هم بهمون مشکوک شدن، باید تورو از اینجا خارج کنم.

تهیونگ پافشاری کرد:

_به حرفم گوش کن و یه اتاق کرایه کن، وانمود میکنیم یه زوجیم تا دست از سرمون بردارن!

پسر بزرگتر دندون هاشو بهم فشرد و بدون اینکه کمرش رو رها کنه لبخند زد تا بنظر برسه درحال انجام یه مکالمه دوست داشتنی هستن:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt