chapter 38:Selection

872 215 179
                                    

#چپتر_38

عنوان چپتر: "انتخاب"

چند ضربه که به در اتاق خورد باعث شد به سرعت به دستمال روی میز چنگ بزنه، اشک هاشو پاک کنه و درحالی که لباسش رو صاف می‌کنه اجازه ورود بده.
جین با پرونده های توی دستش وارد شد و به آرومی خم شد و احترام گذاشت:

_لرد

سر تکون داد و دست دراز کرد، جین خیره به چشم های سرخ مرد جلو رفت و پرونده هارو به دستش داد و دوباره قدمی عقب رفت.
مطمئن بود که مرد گریه کرده! اینو از چشم های سرخ و دستمالی که با بی دقتی پشت سرش پرت کرده بود میفهمید.
نامجون با نگاهی سطحی به محتوا پوشه ها بی حوصله پرسید:

_مگه جادوگر نباید اینا رو مهر کنه؟ چرا اوردیشون اینجا؟

دست هاشو پشت کمرش توهم فرو برد و توضیح داد:

_از اونجایی که جادوگر یک روزی هست که به اینجا نیومده و شوگا برای ماموریت کاری به کره رفته پرونده هارو برای شما اوردم تا مهر کنید

مرد مهر رو برداشت و روی صفحه اول هر کدوم از پوشه ها کوبید و در همون حین گفت:

_از این به بعد نیازی نیست اینجا بیاریشون، خودت مهر کن اجازه اینکارو بهت میدم.

جین به آرومی سر کج کرد:

_من...مهر ندارم

نامجون ابرو بالا انداخت و بعد از بستن آخرین پرونده کمی صندلیش رو با فشار پاش به عقب روند و خم شد و از آخرین کشو میزش چیزی رو بیرون کشید و دوباره خودشو جلو کشید و اون وسیله رو به سمت جین گرفت‌.
پسر بزرگتر با تعجب به مهر توی دست های نامجون نگاه کرد و بعد به آرومی دست جلو برد و گرفتش.
نامجون به پشتی صندلی اش تکیه زد و کوتاه گفت:

_حالا داری.

پوشه هارو از روی میز برداشت و به نشونه تشکر تعظیم کوتاهی کرد و عقب گرد کرد.
چند قدمی در ایستاد و با تردید سر چرخوند، آروم لب گزید و بعد با نفس عمیقی به خودش مسلط شد:

_نامجون

پسر کوچکتر لحظه ای با تعجب نگاهش کرد:

_بله؟

موهاشو با دست عقب داد:

_حالت خوبه؟

نامجون لبخندی محو تقدیمش کرد. مکالمه شون نه به عنوان یه رئیس و کارمند بلکه به عنوان دو دوست قدیمی پیش می‌رفت:

_بهتر میشم جین.

سر تکون داد و بعد از لحظاتی سکوت گفت:

_متاسفم بابت....بابت جیمین

با اومدن اسم جیمین همون لبخند محو هم نا پدید شد و دوباره غبار سنگین غم روی چهره پسر نشست.
با عذاب وجدان لب گزید و بی حرف بیشتری اتاق رو ترک کرد.
باورش نمیشد که جیمین خودش نامجون رو ترک کرده باشه و نبود ناگهانی تهیونگ مهر محکمی به روی این افکار بود.
باید میگشت دنبال سرنخ چون اگر حدسش مبنی بر دست داشتن روسیه توی این قضیه درست می‌بود یعنی اون با یه تیر دو نشون زده بود!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now