chapter 118:Oceania

585 167 157
                                    

#چپتر_118

عنوان چپتر: "اقیانوس"

با نگاهی به ساعت توی دستش بلند شد و آروم گفت:

_من دیگه باید برم

دخترک قرمز پوش درحالی که همچنان به گریه دروغینش ادامه میداد همونجا روی مبل مقابل تهیونگ نشسته بود و شونه های ظریفش بخاطر گریه هاش تکون می‌خوردن.
تهیونگ به هیچ عنوان فکر نمی‌کرد وقتی به دختر بگه که می‌خواد جدا بشن اون اینطور واکنش نشون بده و شروع به اشک ریختن کنه.
الان دقایق طولانی بود که اینجا مقابل دخترک نشسته بود بلکه اشک ریختنش تموم بشه اما اون همچنان اشک می‌ریخت!
و حالا ساعت نزدیک شیش صبح بود و تهیونگ باید به خونه خودش برمیگشت.
خیلی ناگهانی بعد از رفتن لوئیس تصمیم گرفته بود به اینجا بیاد چون حرف جیمین رو به خاطر آورد که ازش میخواست اول با ناتالیا قطع رابطه کنه و بعد با لوئیس وارد یه رابطه رسمی بشه.
و تهیونگ هم میخواست همین کارو کنه!
نگاهش رو از دخترک و سر زیر افتاده اش گرفت و با برداشتن پالتوش از لبه مبل چرخید و قدم برداشت.
هنوز چند قدم دور نشده بود که دخترک با صدای لرزونی پرسید:

_پـ...پس تکلیف این چی میشه؟

تهیونگ با گیجی چرخید و به دختر خیره شد.
ناتالیا درحالی که ایستاده بود و کف هر دو دستشو روی شکمش گذاشته بود بغض کرده پرسید:

_اگه تو ولم کنی، من باید با این بچه چیکار کنم؟!

دروغ نبود اگر تهیونگ می‌گفت زمان از حرکت ایستاد و دمای خونه ناگهان به زیر صفر رسید!
سرمای استخون سوزی تمام تنشو به لرز وا داشت و پالتوش از بین انگشت های بی حس شده اش سر خورد و روی زمین افتاد.
کلمات ناتالیا پتک سنگینی میشدن و توی سرش فرود می اومدن.
دخترک درحالی که هنوزم شکمش رو با دست نگه داشته بود چند قدم جلو اومد و نگاه خیس از اشکش رو به صورت ناباور و رنگ پریده تهیونگ دوخت:

_من حامله ام؛ از تو!

جلوتر اومد و دست یخ زده تهیونگ رو گرفت و کف دست پسر رو به شکم خودش چسبوند:

_این بچه...بچه توعه تهیونگ!

نگاه پسر بزرگتر خیره و ناباور به دست خودش روی شکم ناتالیا دوخته شده بود.
بچه....بچه اون!
لباش به هم خوردن و زمزمه ای ناباور از بینشون خارج شد:

_امـ...امکان نداره

دستشو از زیر دست ناتالیا بیرون کشید تا دیگه شکم دختر رو احساس نکنه و بعد با سری که به اطراف تکون میداد انکار کرد:

_من...من همیشه از کاندوم....من...امکان نداره!

ناتالیا با صدایی لرزون جواب داد:

_اونشب خیلی نوشیدیم، تو مست شدی و بعد یهو وسط سکس کاندومو در آوردی!
گفتی می‌خوای بچه داشته باشیم. من...سعی کردم جلوتو بگیرم اما گوش ندادی!

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now