chapter 62: Cruel love

865 195 641
                                    

#چپتر_62

عنوان چپتر:"عشق بی رحم"

قدمی عقب گذاشت و انگشت هاشو باز کرد، بند شلاق با حرکتی تند رها شد و به زمین رسید:

_من درسمو یاد گرفتم جونگکوک، اعتماد به شیطان از آدم یه شیطان بدتر میسازه!

قدم دیگه ای عقب گذاشت و دستشو با ضرب بالا برد.
جونگکوک با نگاهی وحشت زده و ناباور خشک شده بود و شلاق درحالی که به سرعت هوا رو میشکافت پایین اومد و با شدت به سینه برهنه‌اش برخورد کرد.
عضلاتش از شدت درد منقبض شدن و بدنش تا جایی که زنجیر ها اجازه میدادن به جلو خم شد.
نفسش برای لحظه ای بند اومد و لباش از هم فاصله گرفت.
ضربان قلبش کند شد و نگاهش به زمین سفید زیر پاش دوخته شد.
پسر کوچکتر ضربه دوم شلاق رو به زمین کوبید.
صدای وحشتاک و بلندش جونگکوک رو تو جا پروند و کاری کرد با قلبی که محکم به سینه اش میکوبید دوباره به جیمین خیره بشه.
رد قرمز و ملتهب شلاق روی سینه اش خودنمایی میکرد و نگاه پیروزمند و لبخند پر رضایت روی لبای جیمین آزارش میداد.
پسر کوچکتر باز دیگه شلاق رو بالا برد و جونگکوک به سرعت سرش رو کج کرد تا به صورتش برخورد نکنه و شلاق بار دیگه با فاصله خیلی کمی از قبلی روی سینه اش نشست. لباش برای فریاد بلندی از هم فاصله گرفت و سرش با درد به عقب پرت شد.
جیمین درحالی که با لبخند جنون زده ای نگاهش میکرد دوباره شلاقو توی مشت جمع کرد و به سمتش قدم برداشت:

_چیشده جونگکوک؟ دردت اومد؟!

به آرومی سر انگشت هاشو نوازش وار به رد شلاق روی بدن پسر بزرگتر کشید و سر کج کرد.
تو چشم های جونگکوک که از شدت درد و غم به اشک نشسته بود خیره شد و پوزخند زد:

_من حتی شروع هم نکردم و تو داری اشک می ریزی! چقدر حقیر و پست بنظر میرسی جی کی!

دستش رو دوباره بالا کشید و به پشت گردن جونگکوک رسوند، موهای پشت سرش رو با حرکتی ناگهانی چنگ زد و با شدت کشید:

_تو گفتی کنارم میتونی و یادم میدی چطور اون شیطانی باشم که بخاطرش متولد شدم اما حالا چی شده جونگکوک؟ چرا قبل از اینکه چیزی یادم بدی داری زیر دستام جون میدی؟

موهاش رو رها کرد و دوباره عقب رفت ضربه سوم و چهارم بدون مکث به بدن جونگکوک برخورد کرد و بالاخره این تکرار و قدرت ضربه، پوستش رو خراش داد و زخم شد.
نگاهش هنوزم ناباوری رو داشت، انگار حتی بعد از تمام این اتفاقات و سوزش و درد دیوانه وار سینه اش باور نکرده بود که بعد از سالها دوباره داره توی این اتاق شلاق میخوره اونم توسط جیمین!
نگاه غمزده و ناباورش به چشم های راضی و پوزخند عمیق روی لبای جیمین افتاد و قطره اشکی به آرومی از گوشه چشمش پایین چکید.
جیمین نگاهش رو از چشم های غمزده جونگکوک گرفت و شلاق رو به سمت نگهبان توی اتاق پرت کرد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt