chapter 27: My bodyguard

996 213 67
                                    

#چپتر_27

عنوان چپتر: "محافظ من"

"بیمارستان مرکزی، ساعت نه صبح"

نگاهشو روی جیمین نگه داشت و آهی کشید.
با صدای آروم ناله پسر کوچکتر از جا بلند شد و به سمتش رفت.
نرم موهای جیمین رو نوازش کرد و صداش کرد:

_جیمین؟

پسر کوچکتر چشم هاشو باز کرد و با ضعف به تهیونگ‌ نگاه کرد.
لب هاش بهم خورد و چیزی مثل کلمه «اب» از بین لبهاش خارج شد.
چهار روز گذشته بود و دکتر شب قبل اجازه داده بود آب بخوره.
راه افتاد و آب آورد، درحالی که به جیمین کمک میکرد کمی نیم خیز بشه بهش آب داد و دوباره اونو خوابوند.
جیمین با درد بازوش دوباره ناله کرد و پرسید:

_نامجون...کجاست؟

لب تخت نشست و کوتاه جواب داد:

_دنبال جیوون میگرده.

مدتی سکوت شد و اینبار تهیونگ خیره به صورت رنگ پریده پسر کوچکتر پرسید:

_از اینکه عضوی از مافیا هستی، خوشحالی؟

جیمین نگاهشو به سمت دیگه ای داد و با همون صدای ضعیف لب زد:

_نمیدونم

با تعجب ابرو بالا انداخت:

_نمیدونی؟!

جیمین اروم پلک بست، حقیقت این بود که اون دیگه اهمیت نمی‌داد، فقط میخواست زندگیش رو بگذرونه! پلک بازکرد و به سمت تهیونگ نگاه چرخوند:

_من پنج نفر رو کشتم...پنجتا آدمی که نفس میکشیدن ته! و حالا تماشام کن، من دیگه هیچ شباهتی به پسر بچه ای که برای له کردن یه مورچه زیر پاش گریه میکرد ندارم!

تهیونگ آروم نگاهشو به سمت دیگه ای چرخوند، حق با جیمین بود، اون تغییر کرده بود!
همین الان هم چیزی که توی اون چشم های خسته و نیمه باز میدید، خیلی زیاد با گذشته فرق داشت!
در اتاق بعد از چند ضربه کوتاه باز شد، تهیونگ به سمت در سر چرخوند و با دیدن پدر نامجون که وارد میشد به سرعت از جا بلند شد و با خم شدن احترام گذاشت.
جیمین نگاه متعجبی به حرکت تهیونگ انداخت و درحالی که خودشو کمی بالا میکشید به سمت پدر نامجون نگاه چرخوند:

_شما....

پدر نامجون به سرعت جلو اومد و درحالی که با لبخند به جیمین کمک میکرد به بالشت های پشت سرش تکیه بزنه گفت:

_حالت چطوره؟

سعی کرد لبخند بزنه:

_از دیروز بهترم.

مرد سر تکون داد و سر جیمین رو پدرانه نوازش کرد:

_خوبه. اینجا همه‌چیز برای تو کافیه؟

آروم سر تکون داد:

_بله همه چیز خوبه

سرفه ای کرد و بعد نفس عمیقی ادامه داد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now