#چپتر_104
عنوان چپتر: " آرزو میکنم"
ماگ سرد شده قهوه بین دستاش خودنمایی میکرد و افکارش پخش و پلا بنظر میرسید.
پنج روز از به هوش اومدن جیمین میگذشت و جونگکوک رفت و آمد های اون رو از پشت پنجره اتاقش به تماشا مینشست.
در طول این پنج روز جیمین به دیدنش نیومده بود و حتی نگاهی از پشت پنجره رو هم از جونگکوک دریق کرده بود!
انگار که اون اصلا وجود نداره میرفت و می اومد و حتی به سمت اتاق جونگکوک نگاه هم نمینداخت.
با باز شدن در اتاق سر چرخوند و با مکث به کسی که وارد شد نگاه کرد.
سیوانگ با پوزخند گفت:_بیا، پدرخوانده میخواد ببینتت!
لباش به آرومی به لبخند باز شد. بلاخره جیمین میخواست ببینتش!
از جا بلند شد و با قدم های بلند به دنبال پسر راه افتاد.
سیوانگ بدون اینکه در بزنه وارد اتاق کار جیمین شد و مستقیما به سمت پسر بزرگتر قدم برداشت.
زیر نگاه خیره جونگکوک میز رو دور زد و روی پای چپ جیمین نشست و همزمان با انداختن دستش دور گردن پسر و بوسیدن گردنش پوزخند پیروزمندانه ای روی لباش نشوند.
لبخند خشک شده جونگکوک و نگاه خیره اش به چشم های جیمین خبر از شوک عظیمی میداد که قلبش متحمل شده بود.
جیمین بدون اینکه نگاه سرد و خیره اش رو از روی جونگکوک برداره دستش رو دور کمر سیوانگ حلقه کرد و خطاب به پسر پرسید:_درد نداری؟
سیوانگ جواب داد:
_مگه میشد تو ماساژم بدی و من هنوز درد داشته باشم؟
جیمین میدید، به وضوح شکستن پسر رو به چشم میدید.
خورد شدنش، فرو ریختنش!
تمامش رو به چشم میدید و فشار انگشت هاش به دور پهلوی سیوانگ محکم میشد.
اشک؟ این اشک بود که چشم های معشوقه بی رحمشو براق میکرد؟
جونگکوک با ناباوری چیزی زمزمه کرد و قدمی به جلو برداشت.
باور نمیکرد! دست جا گرفته به دور گردن جیمین رو باور نمیکرد.
دست حلقه شده به دور کمر سیوانگو باور نمیکرد.
کبودی هایی که حالا به چشمم می اومدن باور نمیکرد!
انقدر ساده جایگزین شده بود؟ انقدر...سریع؟
پلک هاش از حجوم اشک میسوخت اما به خودش اجازه اشک ریختن نمیداد! حداقل نه جلو حرومزاده ای مثل سیوانگ.
جیمین بلاخره توی این مسابقه زل زدن شکست خورد و نگاهش رو از جونگکوک گرفت و به سیوانگ داد:_مارو تنها بزار...عزیزم!
عزیزم رو با مکث و تردید به زبون آورد اما این تردید باعث نمیشد قلب جونگکوک از شنیدن این لفظ نشکنه.
پسر کوچکتر با لبخند بوسه ای به لبهای جیمین زد و از روی پاش بلند شد:_باشه جیمین
قدم برداشت و با پوزخند پیروزمندانه ای به جونگکوک با زدن تنه نچندان آرومی به شونه اش از کنارش گذشت و اتاقو ترک کرد.
جیمین درحالی که سیگاری از جعبه روی میز بیرون میکشید تا مطمئن بشه قرار نیست از کنترل خارج بشه و کار احمقانه ای بکنه گفت:
![](https://img.wattpad.com/cover/281003955-288-k78920.jpg)
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]
Fanfiction"مولن روژ" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی،رمنس،انگست،اکشن،اسمات" کاپل: "کوکمین/جیکوک،سپ،ناممین،نامجین، چانبک" ~•~•~•~•~•~•~•~• با آرامش شمع مشکی رنگ رو روی سکو گذاشت: _از کدوم خدا حرف میزنی پدر؟ وجود خدا توی زندگی من حتی یک لحظه ام حس نمیشه! کشیش به...