chapter 73: First Deputy

920 188 329
                                    

#چپتر_73

عنوان چپتر: "معاون اول "

مربیش مشتش رو مهار کرد و سرش غر زد:

_تو برای مبارزه ساخته نشدی تهیونگ!

پسر کوچکتر درحالی که با شدت نفس نفس میزد خم شد و دست هاشو روی زانوهاش گذاشت.
مرد ادامه داد:

_تو از پسش برنمیای، بیخیال شو!

عرق روی پیشونیش رو با پشت دست پاک کرد و درحالی که صاف می ایستاد گفت:

_بابد از پسش بربیام! دیگه نمی‌خوام هیچ وقت پشت جیمینو خالی کنم!

مرد لب باز کرد تا چیزی بگه اما ناگهان خم شد و بهش احترام گذاشت.
لحظه ای با بهت به مرد خیره شد اما بعد با حدس اینکه اون داره به فردی پشت سرش احترام میزاره چرخید تا از این حدس مطمئن بشه.
با دیدن پانیکا ابرو بالا انداخت و به جلو اومدن پسر خیره شد.
پانیکا با حرکت دست مربی رو مرخص کرد و منتظر موند تا در اتاق بسته بشه و بعد لب باز کرد:

_حق با اونه، تو توانایی مبارزه نداری!

تهیونگ درحالی که بانداژ دور دستش رو باز میکرد غر زد:

_چرا همه اینو بهم میگید؟

_چون واقعیته!

مکث کرد و بعد ادامه داد:

_تو باهوشی تهیونگ، مطمئنم با کمی تکرار و تمرین و یادگیری مهارت های خاص میتونی به یه مهره‌ی مهمه استراتژیک تبدیل بشی!

پسر بزرگتر سر بلند کرد و نگاهش کرد و اون ادامه داد:

_جیمین به تنهایی یه ارتش تک نفره است!
و صد البته که اون تنها نیست و منم همراهشم.
از لحاظ فیزیکی ما برتریم پس مبارزات رو به ما بسپار.
و تو از لحاظ ذهنی برتری پس این کار رو به عهده بگیر!

تهیونگ با دست موهاش رو بالا فرستاد و آروم پرسید:

_فکر می‌کنی جیمین قبول میکنه؟

پانیکا به آرومی دست به جیب داخلی لباسش برد و جعبه کوچیک و مشکی رنگی رو بیرون کشید، درش رو باز کرد و اونو به سمت تهیونگ گرفت.
تهیونگ با گیجی به انگشتر ساده و مشکی رنگ داخلش چشم دوخت و پانیکا گفت:

_ازم خواسته اینو بهت بدم پس فکر کنم جواب سوالت از قبل مشخص شده!

تهیونگ انگشتر رو برداشت و با دقت بهش خیره شد:

_این چیه؟

پانیکا جعبه رو به جیبش برگردوند و دستکش چرم سفیدش رو از دست بیرون کشید و حلقه خودش رو به رخ کشید.
دقیقا همون انگشتر بود فقط تفاوت اونها توی رنگشون بود، مال پانیکا نقره ای بود و مال اون مشکی.
پسر کوچکتر دستش رو عقب کشید و درحالی که دستکش رو دوباره دستش میکرد توضیح داد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now