chapter 74: My brother's love

927 191 261
                                    

#چپتر_74

عنوان چپتر:" عشق برادرم"

(هشدار اسمات‼️اگر از خوندن اسمات خوشتون نمیاد این چپتر رو نخونید.
نگران نباشید هیچ نکته خاصی در طی این زمان مطرح نشده و شما با نخوندن این تیکه چیزی از داستان اصلی رو از دست نمی‌دید.
با خیال راحت میتونید ردش کنید)

جیمین که تازه متوجه گیر افتادن دست هاش شده بود غر زد:

_ از روم بلند شو و دستامو ول کن جونگکوک!

پسر بزرگتر پیروز مندانه خندید و ابرو بالا انداخت:

_نوبت تو تموم شد پارک جیمین!

جیمین تو گلو غرید و با نگاهی تهدید آمیز بهش خیره شد:

_اگه بخوام میتونم همین الان از این تخت پرتت کنم پایین!

جونگکوک خندید و سر پایین برد، درست روی لبهای پف کرده جیمین زمزمه کرد:

_اما نمیخوای!

و بعد دوباره اون لبهارو بین دندون هاش گیر انداخت و با شدت بوسید.
همزمان با دست دنبال دستبندی که از تاج تخت آویزون بود گشت.
اونو به لطف کنجکاوی اولیه اش کشف کرده بود و حالا میتونست به خوبی ازش استفاده کنه.
یکی از دست های جیمین رو رها کرد و پسر کوچکتر با فکر اینکه تسلیم شده بیخیال دست دیگه اش شد و اجازه داد جونگکوک همچنان اونو به بالشت بفشاره.
اما پسر بزرگتر برنامه های بیشتری داشت، یکی از دستبند هارو برداشت و بازش کرد و بعد اونو دور دست جیمین انداخت و قفلش کرد.
دست دیگه اش رو هم بالا آورد و با سرعت دستبند زد.
خوبی این دستبند ها این بود که از هم جدا بودن و زنجیر های بلندی داشتن.
بوسه رو قطع کرد و دوباره کمر راست کرد، تا گربه ای رو از بین موهاش در آورد و به گوشه نا معلومی پرت کرد.
جیمین دست های دستبند خورده اش رو کمی کشید و جونگکوک با پوزخند تو صورتش خم شد:

_نمیتونی ازشون خلاص شی!

بوسه ای بین اخمی که ناخودآگاه روی پیشونی جیمین نشسته بود گذاشت و عقب کشید.
از تخت پایین رفت و اجازه داد جیمین با چشم دنبالش کنه.
قدم هاشو به سمت میز برداشت و با بی‌توجهی یکی از بسته های کاندوم رو بیرون کشید.
چرخید و از روی میز یکی از شیشه های شراب روهم برداشت و درحالی که ازش میخورد دوباره به اتاقک شیشه ای برگشت.
جیمین درحالی که بدنش رو بالا کشیده بود و به تاج تخت تکیه داده بود نگاهش میکرد.
مسلما اگر میخواست میتونست خودش رو از شر این دستبند ها خلاص کنه اما خب حق با جونگکوک بود اون... نمی‌خواست!
جونگکوک دوباره به روی تخت برگشت و شیشه شراب رو به سمت جیمین گرفت.
پسر کوچکتر بی مخالفت شیشه رو گرفت و ازش خورد.
تلخی بیش از اندازه و سوزش سرسام آور گلوش خبر از درصد الکل بالاش میداد.
با بی توجهی مقدار بیشتری خورد و جونگکوک شیشه رو از دستش کشید و باقی مونده اش رو خودش خورد و شیشه خالی رو به گوشه ای پرت کرد.
صدای شکستنش نیومد پس یا شیشه اش به شدت مقاوم بود یا توی نقطه نرمی فرود اومده بود.
لبای جونگکوک روی لباش کوبیده شدن و اون فکر میکرد که این چندمین بوسه شون توی این یکی دو ساعت بود؟
دست جونگکوک سرکشانه راه خودش رو به بین پاهای پسر پیدا کرد و نوازش وار جلو رفت، انگشت وسطش رو به آرومی به ورودی پسر کوچکتر فشرد و همون حرکت کوتاه کافی بود تا جیمین خیلی کوتاه بلرزه و بدنش منقبض بشه.
پسر بزرگتر به آرومی دستش رو کمی عقب کشید تا به جیمین فضا بده و جیمین سرش رو عقب کشید و بوسه شون با صدای کوتاهی شکسته شد.
جونگکوک گیج نگاهش کرد تا دلیل این عقب کشیدن رو بفهمه و پسر کوچکتر به آرومی برای چند ثانیه پلک هاشو روی هم گذاشت و سرش رو از پشت به تاج تخت تکیه داد.
جونگکوک آروم پرسید:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now