chapter 10: My Lord

1.2K 234 15
                                    

#چپتر_10
عنوان چپتر: «ارباب من»

"فرانسه، پاریس، نه جولای، ساعت چهار صبح"

هدفون رو از روی گوشش برداشت. کمربندش رو باز کرد و از هلی‌کوپتر خارج شد. لوهان با سرگیجه ای که از اوایل پرواز دامن‌گیرش شده بود جلو رفت. نگاه گیج و تارش رو به پله های هلی‌کوپتر دوخت اما هیچ چیزی نمی‌دید! یونگی با دیدن وضعیتش جلو رفت و با گرفتن کمرش خیلی ساده بلندش کرد و روی زمین کنار خودش گذاشتش. لوهان با گیجی پلک زد و بازوی یونگی رو محکم نگه داشت. یونگی پرسید:

_میتونی راه بری؟

پسر کوچکتر سری به نشونه منفی تکون داد:

_ همه چیزو تار میبینم!

پسر بزرگتر بی حرف اضافه ای دستاشو زیر زانو و کمر لوهان برد و تو بغلش بلندش کرد. پسر کوچکتر که انتظار اینو نداشت با شوک و ترس دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد. پسر بزرگتر به سمت ماشینی که دنبالشون اومده بود رفت، کنار ماشین لوهان رو زمین گذاشت. راننده که در رو باز نگه داشته بود با لبخند بدی به لوهان خیره شده بود. یونگی با حرص و خشم اخم هاشو توهم کشید و دوتا بشکن جلوی صورت راننده زد که مرد بالا پرید. یونگی تهدید وار پرسید:

_چشماتو دوست نداری نه؟!

راننده‌ با ترس سرشو زیر انداخت:

_منو ببخشید آقا. گستاخی کردم.

یونگی با حرکت تند و کوتاه سرش به سمت مخالف گفت:

_گمشو.

مرد خیلی زود حرکت کرد وسر جاش نشست. لوهان تو این فاصله خیلی آروم و بی سر و صدا تو ماشین نشسته بود. پسر بزرگتر هم نشست و در رو بست و نگاه خیره و عصبیش رو از اینه روی راننده نگه داشت. کاملا میتونست معذب بودن مرد رو حس کنه. با صدای آروم لوهان نگاهشو از اینه گرفت و به اون داد:

_من...باید شمارو چجوری صدا کنم؟

یونگی با پوزخند نگاهشو قفل صورت لوهان کرد:

_همه برده ها اربابشونو چی صدا میکنن؟!

پسر کوچکتر پلک هاشو بهم فشرد. این کاری بود که خودش کرده بود و حالا نمیتونست اعتراض کنه:

_حالم خوب نیست...ارباب.

پسر بزرگتر بی اینکه به راننده نگاه کنه گفت:

_از نزدیک ترین جای ممکن خوراکی های مقوی و شیرین بگیر!

_چشم آقا

یونگی خودشو تا حد امکان سمت در ماشین کشید و به پاش اشاره کرد:

_دراز بکش

لوهان با کمال میل پاهاشو بالا کشید و سرشو روی پای یونگی گذاشت. پسر بزرگتر آروم مشغول نوازش موهاش شد، لوهان چشماشو بسته بود و درحال آروم کردن خودش بود. راننده جلوی نزدیک ترین فروشگاه نگه داشت و پیاده شد. ده دقیقه بعد با یه پلاستیک بزرگ خوراکی برگشت. یونگی محتوای پلاستیک و از نظر گذروند و بهتریناشو جدا کرد:

𝑴𝑶𝑼𝑳𝑰𝑵 𝑹𝑶𝑼𝑮𝑬 [𝑲𝑶𝑶𝑲𝑴𝑰𝑵]Where stories live. Discover now