سوجون فاکر:
هی داداش ، اون دوتا سکسیا بودن ، من هنوز تو فکرشونم😔کیونگ فاکر سوک:
کیا؟؟اون دوتا پسر خوشگلا؟سوجون فاکر:
خودمون کم خوشگل نیستیم۱:کیونگ فاکر سوک:
پس چی۱:سوجون فاکر:
داداش داشتم میگفتم ، توی خیابون دیدمشون داشتن خرید میکردن.کیونگ فاکر سوک:
حتما رفته بودن چیزای بد بد بخرن آره؟۱:سوجون فاکر:
نه راستش مارکت بودن😔😂کیونگ فاکر سوک:
:/تصوراتمسوجون فاکر:
داداش اون پسره که بزرگ تر میزد ، معلوم بود نمیخواد تو سکس بیبیش اذیت بشه۱:کیونگ فاکر سوک:
میشه بگی از کجا فهمیدی؟:|سوجون فاکر:
قدرت های ذهن خوانی هان سوجون را دست کم نگیر!!کیونگ فاکر سوک:
اُسکُل:|🖕🏽سوجون فاکر:
مادرفاکر ، مامانم صدام میزنه ، فعلاکیونگ فاکر سوک:
به پهلوی چپم🤍سوجون فاکر:
عوضی
"بله مامان؟"
سوجون پرسید و خانم هان(همون مامان جونگ کوک ولی فامیلی شوهرش هان ئه) بهش نگاه کرد:"اگه..بفهمی...یه داداش داری..چیکار میکنی؟"
سوجون پوکر به مامانش نگاه کرد:"تو این سن حامله ای؟؟"خانم هان اخم کرد:"نه!یه برادر بزرگ تر از خودت"
چشمای سوجون گرد شد:"ها؟؟چرا این چیزا رو میپرسید اصلا؟؟نکنه واقعا یه برادر بزرگ تر از خودم دارم؟"
خندید و ادامه داد:"شوخی بامزه ای بود ، ممنون"خانم هان به زمین نگاه کرد:"سوجونا..راستش..من..یه پسر دیگه هم..دارم"
سوجون با چشمای گرد به مادرش نگاه کرد:"چی میگی مامان؟شوخی هم حدی داره""راستش رو میگم..سوجون.."
خانم هان با تردید گفت.سوجون با شوک از جاش بلند شد:"چی داری..میگی..مامان؟؟به بابا خیانت کردی؟!"
خانم هان شوکه شد:"چی؟؟؟نه!!اون..اون قبل ازدواج ماست..شوهر قبلیم.."
چشمای سوجون گرد تر از این نمیشد ، چه خبر بود؟!
"چ-چی؟؟بابا شوهر دومته..؟"زن زبونشو روی لب پایینش کشید:"آ-آره.."
"ش-شوخی قشنگی..نیست"
سوجون گفت و زن آهی کشید ، چرا زندگیش انقدر بهم ریخته شده بود؟"سوجون ، من حقیقت رو میگم ، تو یه برادر بزرگ تر از خودت داری"
زن با خستگی گفت و بالش پشتش رو تنظیم کرد و روی مبل دراز کشید."چی...داری میگی مامان؟؟"
سوجون با تعجب گفت ، یعنی واقعا یه برادر داشت؟باید خوشحال میبود یا ناراحت؟؟
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK