145

4.4K 636 118
                                    

تهیونک سرفه ای کرد و گوشیش رو از کنار تخت برداشت ، باید با مادر جونگ کوک صحبت میکرد ؛ جونگ کوک کنارش خوابیده بود و اون خیلی مظلوم به نظر میرسید.

با پیدا کردن صفحه ی چتش با پدرش ، شماره ی مادر جونگ کوک یا همون دوست صمیمی مادرش رو برداشت و سیو کرد.







-:سلام

مامانه کوک:
آم شما؟

-:تهیونگم ، دوست پسرِ پسرت.

مامانه کوک:
دوست پسر جونگ کوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-:آره

مامانه کوک:
اوه خدا!اون حالش خوبه؟؟تو شمارمو از کجا آوردی؟؟

-:خوبه اگه تو نزدیکمون نیای و تو خب سخت نبود.

مامانه کوک:
منظورت چیه نزدیکتون نیام؟!

-:سادست..جونگ کوک تورو دوست نداره ، چرا؟چون زندگیشو خراب کردی.

مامانه کوک:
من کاری نکردم...فقط رفتم دنبال کسی که عاشقش بودم.

-:آره ولی میتونستی پسرتو کنار اون عوضی نزاری

مامانه کوک:
اون که کاریش نمیکرد ، میکرد؟!

-:نه اصلااا کاری نمیکرد ، از جای کبودیایی که همیشه رو بدنش بودن بگذریم ، آخرین بار داشت بهش تجاوز میکرد.

مامانه کوک:
...چی؟؟

مامانه کوک:
...خدای من!

-:اون ازت متنفره...وقتی تورو دید حالش خوب نبود...نزدیکمون نیا چون ما میخوایم یه زندگی خوب داشته باشیم و تو نباید بپری وسطش!

مامانه کوک:
انقدر ازم بدش میاد..؟

-:بیشتر از اونی که فکرشو بکنی...نمیخوام خیلی بهت سخت بگیرم ولی جدی میگم نزدیک خانوادم نیا.

مامانه کوک:
خانوادت؟؟؟

-:پدر و مادر و خواهرم و البته جونگ کوک.

مامانه کوک:
پدر و مادرت چه ربطی به پسرم دارن؟!اصلا به تو چه ربطی داره؟من پسرمو میخوام.

-:خب متاسفم ولی دیر اومدی...دیر تر از اونی که فکرشو بکنی..حالا که پسرتو ول کردی و دنبال عشقت رفتی الانم پیش همون بمون.

[آیا از مسدود کردن مامانه کوک مطمعن هستید؟]
[بله خیر]

گوشیش رو کنار انداخت و پوفی کشید ، اون زن نباید زندگیشو خراب میکرد ، نمیزاشت.
پتو رو بیشتر روی خودش و جونگ کوک کشید و دراز کشید ؛ نمیخواست جونگ کوک مریض بشه ولی نیاز داشت بغلش کنه.
سرشو روی سینه ی جونگ کوک گذاشت و بغلش کرد ، جونگ کوک توی خواب صدای ′اووومممم′ مانندی در آورد و دوباره خوابید.

چرا این پسر انقدر دوست داشتنی بود؟حتی ساده ترین کار هاش.









***

[دوست پسر ها]


جیمین:
چند تا قانون میزارم!

یونگی:
لعنتی باز منو ادد کردی؟فقط جرعت کنین بهم بگید گربه تا یه جوری بفاکتون بدم نفهمید از کجا کرده شدید.

هوسوک:
خشن دوست دارم💜

یونگی:
...جیمین؟قانوناتو بگو...

جیمین:
خب!پیوی هم نمیریم...یه وقت خیانت به سرتون نزنه...بدون من کاری انجام نمیدید..هر غلطی میکنید همینجا بکنید که منم باشم‌.

یونگی:
خب عزیزم ما که کنار هم زندگی میکنیم ، هوسوک دوره پس بدون تو کاری نمیکنیم.

هوسوک:
منم میام پیشتون:>

جیمین:
بیا

هوسوک:
اومدم😐

یونگی:
:|...وات د هل؟

هوسوک:
چه رابطه ی زیبایی...حس‌میکنم دارم با دوستای صمیمیم حرف میزنم😐

یونگی:
منم همین حسو دارم😐

جیمین:
آخرش هم از هم جدا میشیم و دوست صمیمی میشم..😐😂

یونگی:
نه دیگه در اون حد😂

هوسوک:
بیبی های من💜

یونگی:
عوقققق

هوسوک:
...مثلا دوست پسرتم فاکر!

یونگی:
اوه ببخشید ، درست میگی...جیمین هیچ وقت نمیگه بیبی واسه همین برام عجیب😂

هوسوک:
چی میگه پس؟

جیمین:
ددی

هوسوک:
از این به بعد به منم بگو ددی۱:

جیمین:
چشم ددی

یونگی:
چه هات!

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now