18

8.4K 1.4K 114
                                    

با ورودش به محوطه ی دانشگاه ، نگاه چند نفر روش اومد و پچ پچ ها شروع شد.

چند نفر با دست بهش اشاره کردن و با شخص کناریشون صحبت کردن.
موضوع چی بود؟!

با کنجکاوی بهشون نگاه کرد و وقتی چیزی نشنید ، بیخیال شد.
تصمیم گرفت اول دیدن هوسوک بره.

با دیدن استاد پارک ، لبخند زد:″ا-استاد″
پارک سونمین مرد بی اعصابی بود و سخت گیر‌.

استاد ایستاد و نگاهی به جونگ کوک کرد:″اوه جئون ، چی شده؟!″

″آ-آققای ججانگ او-اومده؟″
پرسید.

استاد پارک اخم متفکری کرد :″ججانگ؟منظورت جانگه؟آره اون اومده ولی الان کلاس داره بعدا برو پیشش″
و رفت.

جونگ کوک پوفی کشید از بی ادبی استادش و سمت کلاسش قدم برداشت.

عجیب بود تهیونگ تا الان سراغش نیومده ولی سعی کرد بی اهمیت باشه.

کمرش تیر کشید و فحشی زیر لب داد.
پدرش لگد محکمی زده بود به کمرش و اون واقعا درد میکرد.

وارد کلاس شد و بعد از نگاه کردن به کلاسی که تقریبا خالی بود ، سمت جاش رفت و نشست.

چند نفر بازم شروع کردن به پچ پچ.
بی اهمیت بهشون گوشیش رو در آورد.





خرگوش زشت:
هیونگ!

سوکجین هیونگ:
بچه ، چخبر؟

خرگوش زشت:
هیچی توی کلاس نشستم و منتظرم شروع بشه‌.

سوکجین هیونگ:
امروز میخوام بیام جلوی دانشگاه دنبالت! بهونه هم نداریم.

سوکجین هیونگ:
من و نامجون میخوایم ببینیمت.

خرگوش زشت:
اوه هیونگ ولی من امروز نمیتونم‌.

سوکجین هیونگ:
میتونی!

خرگوش زشت:
نه هیونگ لطفا.

سوکجین هیونگ:
اهمیتی نمیدم ، امروز جلوی دانشگاهم.

خرگوش زشت:
نه!!!

خرگوش زشت:
هیونگ!!!

Seen



🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora