60

7.2K 1.2K 206
                                    

″د-دستات..زخ-زخمی ششدن″
جونگ کوک که به تازگی حالش بهتر شده بود ، گفت.

″مشکلی نیست عزیزم..میخوام برم حموم...توام میخوای بیای؟″
با شیطنت پرسید ، میخواست جو رو عوض کنه چون از دیدن جونگ کوکی که ناراحت بود و گریه میکرد خوشحال نمیشد.

″آآآآ...ن-نه مرسسی″
جونگ کوک گفت و از اتاق بیرون رفت.

تهیونگ به فرارش خندید و به این فکر کرد که دیگه میتونه با اون پست فطرت چیکار کنه.

شاید میتونست یکمی بیشتر تحقیق کنه و جرماش رو زیاد تر کنه؟
به هر روشی بود انتقام این ازار و اذیت هایی که جونگ کوکش تحمل کرده بود رو میگرفت.

سمت حموم رفت تا خون روی بدنش رو تمیز کنه.
همون موقع جونگ کوک داخل اتاق اومد و سمتش اومد.
دست سالمش رو گرفت و کشید سمت حموم.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و چیزای توی دستش نگاه کرد.
اون میخواست دستش رو ببنده؟

″تو ببرو دوش ببگیر..من بیرونن اتاق منتظظر مییشم تا کارت تمو-تمووم بششه و بیام″
جونگ کوک گفت و تهیونگ نیشخندی زد.
نمیخواست اولش این کارو بکنه ولی جونگ کوک خودش اینو میخواست.
سمتش قدم برداشت و بلندش کرد.
″چچیییکار میییککنییی؟″
جونگ کوک داد زد و تهیونگ ضربه ای به باسنش زد.
″تا اینجا که اومدی ، با هم حموم میکنیم″
تهیونگ گفت و منتظر شد تا وان پر بشه و بعدش یکی از بمب وانا رو انداخت توش.

جونگ کوک رو توی بغلش جا به جا کرد و جونگ کوک مجبور شد دستاشو دور گردن تهیونگ بزاره.

″واا-وااسه ایین زو-زود نییست؟″
جونگ کوک‌ با لحن معصومی گفت و تهیونگ لبخند زد:″فقط یه حمومه بیب″
و روی زمین گذاشتش.
″فکر کنم باید لخت شی″
تهیونگ با لحن تخسی گفت و جونگ کوک سر تکون داد:″ن-نه″

″زود باش کوکی...این فقط منم..تو باید به من اعتماد داشته باشی″
تهیونگ گفت و پیشونی جونگ کوک رو بوسید.

مشغول در آوردن لباسای خودش شد و جونگ کوک نامطمعن به زمین زل زده بود.
نمیدونست انجامش بده یا نه.
به هر حال اون تهیونگ بود...باید بهش اعتماد میداشت؟

آهی کشید و بلند شد ، این فقط یه بار بود.
چیزی نمیشد که.

تهیونگ لختِ لخت شده بود...و فاک چرا کامل لخت شده بود؟
چشماش گرد شد وقتی باکسر تهیونگ رو بین لباسا دید.
یعنی الان بدون شورت توی وان بود؟

از اون طرف تهیونگ داشت ریز ریز به کارای جونگ کوک و واکنش هاش میخندید.

جونگ کوک نفس عمیقی کشید و شلوارش رو در آورد و تا کرد و جلوی روشویی گذاشت.
پیرهنش هم همینطور.

سعی کرد به نگاه تهیونگ توجه نکنه و سمت وان بره..چیزی نمیشد که...یه حموم بود..هردو مرد بودن.

به سختی داخل وان رفت و سمت مخالف تهیونگ نشست.
تهیونگ خندید و گفت:″بیا این طرف...اونجا جا کمه″

″ن-نه مرسی این-اینججا عالیه″
درحالی که داشت توی جای کم له میشد ، گفت.
تهیونگ خندید و کشیدش سمت خودش ، جونگ کوک روی تهیونگ افتاد و...
بیخیال همه چی..جونگ کوک دیک تهیونگ رو روی رون پاش حس میکرد.

چشماش گرد شد و تهیونگ به واکنشش نیشخند زد.
″می-مییگم مییششه ببرم بی-بیروون؟″
جونگ کوک با عجز به تهیونگ نگاه کرد و گفت‌‌

تهیونگ با تفریح ′نچ′ـی گفت و جونگ کوک فحشش داد ، البته توی دلش.

″میتونی فقظ بشینی اینجا تا من کارامو بکنم ، نظرت چیه؟″
تهیونگ پرسید و شیر آب کنار وان رو از جاش برداشت و کنار وان روی دستش گرفت.
هیسی از درد زخمش کرد و جونگ کوک ناخواسته بالا تر اومد تا دید بهتری از زخم تهیونگ داشته باشه.

″هیع...ایین..خ-خیلی بده...نبا-نباید ان-انقدر میز-میزدیییش ک-که دس-دستت زخمی بش-بشه″
جونگ کوک با نگرانی گفت و دست تهیونگ رو بین دستاش گرفت.
تهیونگ اون رو کنار گذاشت و سعی کرد تحریک نشه..واقعا داشت تلاش میکرد به چیز دیگه ای فکر کنه وقتی جونگ کوک بی حواس روی دیکش نشسته.

جونگ کوک حواسش اصلا به جایی که نشسته نبود..فقط حواسش به زخم روی دست تهیونگ بود.
″تههه...ایی-این خ-خیلیی ز-زخم ششده″
جونگ کوک نالید و تهیونگ سعی کرد به سوسک مرده فکر کنه.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Место, где живут истории. Откройте их для себя