132

5.1K 677 136
                                    

همه با دیدن هتل دهنشون باز موند ، اونجا خیلی خوشگل بود و البته گرون.

″وات د فاک .. اون روز گفتم خرجتون با من شوخی کردم..تهیونگ و تو یونگی!شمام پول میدین″
نامجون وقتی قیمت ها رو فهمید با وحشت گفت.

تهیونگ آب دهنش رو با ترس قورت داد:″آروم آروم از هتل خارج میشیم..انگار نه انگار اومدیم..هتلای بهتر با قیمت کمتری هم هست..″

یونگی به زمین خیره شد:″من پول ندارم ببخشید″

تهیونگ با اخم برگشت سمت یونگی:″داداش!!بابات توی میلیاردره!بعد میگی پول ندارم؟″

یونگی لبخند لثه ایش رو زد:″خودت داری میگی بابام..من پول ندارم ببخشید..خرجم با شماست″

تهیونگ زیر لب فحشی به یونگی داد و نگاهش رو به هوسوک که مثلا خودشو به اون راه زده بود ، داد.
″هوسوک؟توام پول میزا—″
حرفش تموم نشده بود که هوسوک با غم گفت:″ببخشید داداش من فقیرم″

نامجون سرفه ای کرد:″وات د فاک؟همتون پولدارین...چرا الان فقیر شدید؟″

یکی از کارمند های اونجا با لحجه ی غلیظش گفت:″کمکی از دستم بر میاد؟خیلی وقته اینجا ایستادید″
و بعد به جیمین و سوکجین و جونگ کوک که با یکم فاصله ازشون داشتن اطراف رو دید میزدن ، اشاره کرد و گفت:″اون ها هم با شمان؟″

نامجون لبخندی زد و به انگلیسی گفت:″آره با ما هستن...برای یه هفت—″
حرفش تموم نشده بود که تهیونگ پرید وسط حرفش:″ممنون بابت کمکتون ولی ما فقط اومده بودیم یه چیزی رو چک کنیم...کاری دیگه توی این هتل نداریم..خدافظ″
و دست نامجون رو کشید و یونگی و هوسوک از خدا خواسته دنبالشون رفتن.
زن ابرویی بالا انداخت و رفت.

سوکجین وقتی دید سمتشون میان ، گفت:″چیشد؟بریم اتاقامون؟″

یونگی لبخند خوشگلی زد:″نه...برید بیرون میریم یه هتل دیگه″

″ها؟چرا؟″
جیمین پرسید و یونگی دستش رو گرفت و کشید تا زودتر از اون بهشت گرون قیمت خارج بشن.

″چون ورشکست میشیم یه شب بخوایم بمونیم″
تهیونگ به جای یونگی جواب داد و دستش رو پشت جونگ کوک گذاشت و جونگ کوک بی هیچ حرفی دنبالشون رفت.




***



نامجون و یونگی و هوسوک و تهیونگ با غم به هتل گرون رو به روشون خیره بودن و  جونگ کوک ریز ریز به شدت خسیس بودن اون ها میخندید.

″میگم...یه بار دیگه زنگ بزن به دوستت شاید جواب بده″
هوسوک گفت و یونگی آهی کشید و گوشیش رو از جیبش در آورد.

روی اسم جکسون زد و همشون امیدوار بودن اون جواب بده.

-″الو؟″
با صدای جکسون انگار بهشون جون دوباره ای داده باشن ، یونگی داد زد:″جکسون؟!″

جکسون خنده ای کرد:-″حدس میزنم توی خیابونید...این انتقام اون شبه که دوست دخترمو به فاک دادی...خوش بگذره یونگیِ عزیزم″
و قطع کرد.

همشون با بهت به یونگی خیره شدن و تهیونگ زمزمه کرد:″دوست دخترشو به فاک دادی؟بعد انتظار داری توی سفر همراهمون باشه؟همین که نفرستاده بکشنمون خیلیه″

یونگی شونه ای بالا انداخت:″به من ربطی نداره دختره خودش میخواست″

″هرچی...میریم همین هتل...قیمتش هرچی بود حساب میکنیم...به امید خوش گذشتن″
هوسوک گفت و نامجون با درد زمزمه کرد:″خوش گذشتن؟سکته نکنیم بخاطر قیمتا خوبه...″

تهیونگ نفس عمیقی کشید:″بیاید بریم خودم حساب میکنم هرچی بود″
و سمت هتلی که گرون بودنش از نمای بیرونش ، معلوم بود ، قدم برداشت.

سوکجین و جیمین و جونگ کوک فقط میخندیدن و یونگی با دیدن حرکت تهیونگ ابرویی بالا انداخت:″الان مثلا خیلی حرکت شاخی زد؟″

همشون داخل هتل رفتن و دهن جونگ کوک باز مونده بود.

″اینجا خیلی قشنگه″
سوکجین زیر لب گفت و جونگ کوک تایید کرد:″خیلی″

کمی بعد ، اون ها توی اتاق هاشون بودن.
جونگ کوک و تهیونگ یه اتاق داشتن ، نامجون و سوکجین هم یه اتاق و...یونگی و جیمین و هوسوک یه اتاق چون هوسوک میگفت نمیخواد تنها باشه.

جونگ کوک چمدونش رو گوشه ای گذاشت و خودشو روی تخت نرم انداخت:″خوابم میادددد″

تهیونگ هم کار جونگ کوک و تکرار کرد و جونگ کوک رو توی بغلش کشید:″لباس عوض کنیم میگم غذا بیارن و بعدش میخوابیم...فردا هم گردش رو شروع میکنیم بیبی″
پیشونیش رو بوسید و جونگ کوک هم چونه ی تهیونگ رو بوسید.

″ب-باشه...ممنون″
جونگ کوک زیر لب گفت و تهیونگ وقتی شنید گوشیش داره زنگ میخوره ، بلند شد.

با دیدن اسم نامجون ، جواب داد:″بله هیونگ؟″

-″تهیونگ...لباس عوض کنین بیاید اتاق یونگی اینا...غذا آوردن دور هم بخوریم″
نامجون گفت و تهیونگ آهی کشید ، میخواست یه شام رمانتیک با جونگ کوک داشته باشه ولی نشد..

تصمیم گرفت اون شام رمانتیک رو فردا با جونگ کوک داشته باشه و گفت:″باشه هیونگ...لباس عوض میکنیم میایم″

اینجا هوا گرم تر بود نسبت به سئول ، پس جونگ کوک یه سوییشرت قرمز و شلوار جین پوشید و تهیونگ هم فقط یه تیشرت و شلوار جین ، جونگ کوک اصرار کرد که یه چیزی روی تیشرتش بپوشه ولی اون گفت هوا خوبه و رد کرد.


و

قتی از اتاق خارج شدن ، تهیونگ دستش رو روی کمر جونگ کوک گذاشت و وقتی یه مرد خواست از کنارشون رد بشه ، اون رو بیشتر به خودش نزدیک کرد.




🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now