12

9.2K 1.7K 274
                                    

[بچ های زشت سوکجینِ زیبا]


نامجون همسر جینِ زیبا:
عزیزم حس نمیکنی این اسم زیادی برای گپ جذابه؟😂

سوکجین زیبای هفت جهان:
نه عزیزم حقیقته. #نامجون

بچه خرگوش زشت:
هیونگ چه اسم جذابی برای گپ گذاشتی.

سوکجین زیبای هفت جهان:
میدونم بچه ی زشتم💕 #جونگکوک

نامجون همسر جینِ زیبا:
عزیزم کِی میتونی بیای خونه؟

سوکجین زیبای هفت جهان:
اگه این دانش آموزای احمقم بزارن ، یه ساعت دیگه خونه ام #نامجون

بچه خرگوش زشت:
هیونگا؟کاش منو واقعا به فرزندی بگیرید:(

نامجون همسر جینِ زیبا:
یه روز میگیریم جونگوکی:] #جونگکوک

سوکجین زیبای هفت جهان:
تو حتی نمیزاری یه بار ببینیمت درحالی که شاید دوتا خیابون فاصله داریم:/ #جونگکوک

بچه خرگوش زشت:
هیونگ...برم کلاسم شروع شد #سوکجین

سوکجین زیبای هفت جهان:
هیچ وقت نمیفهمم چرا نمیزاره ببینیمش:/

نامجون همسر جینِ زیبا:
منم همینطور ، دلم میخواد ببینمش.






گوشی رو با غم گذاشت توی جیبش ، آهی کشید و راهی کلاس شد.
چندتا از دانشجو های دختر داشتن آروم حرف میزدن و موضوع بحثشون؟جونگ کوک و صورت کبودش.
نمیخواست کسی صورتش رو ببینه ولی اون روز توی اردو ، تهیونگ انقدر ازش تعریف کرد که خوشگله که یادش رفت یه کبودی بزرگ روی صورتشه.

با دیدن هوسوک که داشت با دوتا دانشجو حرف میزد ، لبخند زد و براش دست تکون داد.
هوسوک دانشجو ها رو طرف دیگه فرستاد و سمت جونگ کوک اومد.

موهای جونگ کوک رو بهم ریخت:″جونگوکی کیوت ، خوبی؟″
جونگ کوک لبخند زد و سر تکون داد.

هوسوک دستشو گرفت:″بریم تو کلاس یکم صحبت کنیم دلم برای بچم تنگ شده″
و خندیدن.

جونگ کوک در کلاس خالی رو بست و همراه هوسوک سمت میزش رفت.

″ههییونگگ مم-من بچچچهه نیسسس-نیسستمم″
گفت و لبخند زد.

میدونست هوسوک بخاطر نقصش مسخرش نمیکنه.
هوسوک همیشه میگفت نترسه و بدونه خیلیا هستن که قرار نیست مسخرش کنن ولی اون میدونست لکنتش باعث میشه مسخرش کنن.

″چرا هستی ، بچه ی خودمی″
هوسوک با خنده گفت.
جونگ کوک چشم غره رفت.

″این کلاست با منه دیگه؟″
هوسوک پرسید و جونگ کوک سر تکون داد.
″خوبه پس ، این کیم تهیونگم چقدر بهت میچسبه″
هوسوک گفت.

″آآ-آآرره″
جونگ کوک گفت و خندید.

یه جورایی براش شیرین بود تهیونگ بهش توجه میکرد.
اون خودشو با یه شخصیت خنثی نشون داده بود ولی در اصل اون خیلی شکننده بود.
اون تهه دلش ذوق میکرد از این که یکی اینجوری بهش توجه میکنه.

سوکجین و نامجون دوستای مجازیش بودن.
هوسوک وقتی بچه تر بودن ، همسایشون بود و اون همه ی زندگی جونگ کوک رو دیده بود.

هوسوک میدونست جونگ کوک خجالت میکشه پس از استادای دیگه خواسته بود که اگه سوال درسی ای از جونگ کوک دارن یا هرچی ، ازش دور از دید همه بپرسن.

جونگ کوک میدید وقتی توضیح میده معلما بخاطر لکنتش کلافه میشن و ازش میخوان بنویسه.
همین چیزا باعث میشد جونگ کوک بیشتر دلش بشکنه و از خودش بدش بیاد.
ولی هوسوک همیشه میگفت اون عالیه و اون استادای پیر بی اعصاب باید بفهمن.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now