هوسوکی هیونگ:
امروز هم نیومدی که...جونگوکی:
آره هیونگی..وای..یه اتفاقاتی بازم افتادهوسوکی هیونگ:
میرم باباتو بکنم دیگه بای.جونگوکی:
تهیونگ انداختش زندان فکر کنم...هوسوکی هیونگ:
داره ازش خوشم میاد کم کم.جونگوکی:
اوهوم...هوسوکی هیونگ:
چی شده؟جونگوکی:
هیچی..فقط بخاطر یه چیزی خجالت میکشم.هوسوکی هیونگ:
چرا؟براش ساک زدی؟جونگوکی:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃هوسوکی هیونگ:
هی پسر واقعا انجامش دادی؟؟!من شوخی کردم!!!😳😳جونگوکی:
...بایهوسوکی هیونگ:
جونگو مظلوم من کجاست..؟:))))))جونگکوکی کجایی؟ دقیقا کجایی؟ کجایی تو بی من ؟تو بی من کجایی؟
Seen
بعضیا کنجکاو بودن پدر جونگ کوک چطوری برگشت خونه تا مواداش رو جمع کنه؟
میگم بهتون:
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK