″بهم میگه آخرش مال خودمی..خیلی اسکلههههه″
تهیونگ گفت و همه بجز جونگ کوک خندیدن.داشتن راجب هیونا صحبت میکردن ؛ پدر تهیونگ گفت:″اوه شت...بعدش چی گفتی؟″
تهیونگ صفحه ی چتش با هیونا رو نشون باباش داد:″گفتم رویا پردازی کنه″
و بلند خندیدن.′وات د فاک...اینا دوستن یا خانواده؟′
جونگ کوک فکر کرد و به افق خیره شد.″جونگ کوک پسرم چرا چیزی نمیخوری؟″
مادر تهیونگ پرسید و جونگ کوک لبخند زد:″می-میللم نمییکشه″مادر تهیونگ سر تکون داد و تهیون گفت:″اوپا خرگوشی میشه مال من باشه؟بین عروسکام بزارمش″
تهیون با ذوق گفت.″گمشو..جزو عروسکای اتاق منه″.
تهیونگ به تندی گفت.جونگ کوک با دهن باز به دعوای تهیون و تهیونگ نگاه میکرد ، مگه عروسکه؟انسانه!
″بسه بچه ها″
مادر تهیونگ غرید و هردو ساکت شدن.″خیلی خب..وقته شامه″
مادر تهیونگ حرفش رو با ارامش ادامه داد و بلند شد.همون موقع صدای نوتیفیکشن گوشی تهیونگ اومد:
هوسوک:
میدونی نمره فردات رو صفر میزارم۱:
[آیا از مسدود کردن هوسوک مطمعن هستید؟]
[بله خیر]هوسوک:
چیشد الان؟...
گوشی رو کنار گذاشت و لبخند خوشگلی تحویل جونگ کوک داد و گفت:″پاشو بریم سر غذا″
سلام.
لاویوال
خدافظ تا فردا.
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK