86

6.3K 1K 160
                                    

″بهم میگه آخرش مال خودمی..خیلی اسکلههههه″
تهیونگ گفت و همه بجز جونگ کوک خندیدن.

داشتن راجب هیونا صحبت میکردن ؛ پدر تهیونگ گفت:″اوه شت...بعدش چی گفتی؟″

تهیونگ صفحه ی چتش با هیونا رو نشون باباش داد:″گفتم رویا پردازی کنه″
و بلند خندیدن.

′وات د فاک...اینا دوستن یا خانواده؟′
جونگ کوک فکر کرد و به افق خیره شد.

″جونگ کوک پسرم چرا چیزی نمیخوری؟″
مادر تهیونگ پرسید و جونگ کوک لبخند زد:″می-میللم نمییکشه″

مادر تهیونگ سر تکون داد و تهیون گفت:″اوپا خرگوشی میشه مال من باشه؟بین عروسکام بزارمش″
تهیون با ذوق گفت‌.

″گمشو..جزو عروسکای اتاق منه″.
تهیونگ به تندی گفت.

جونگ کوک با دهن باز به دعوای تهیون و تهیونگ نگاه میکرد ، مگه عروسکه؟انسانه!

″بسه بچه ها″
مادر تهیونگ غرید و هردو ساکت شدن.

″خیلی خب..وقته شامه″
مادر تهیونگ حرفش رو با ارامش ادامه داد و بلند شد.

همون موقع صدای نوتیفیکشن گوشی تهیونگ اومد:



هوسوک:
میدونی نمره فردات رو صفر میزارم۱:

[آیا از مسدود کردن هوسوک مطمعن هستید؟]
[بله خیر]

هوسوک:
چیشد الان؟...


گوشی رو کنار گذاشت و لبخند خوشگلی تحویل جونگ کوک داد و گفت:″پاشو بریم سر غذا″





سلام.

لاویوال

خدافظ تا فردا.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now