تهیونگ:
بیب؟کجایی پس؟بیبی بانی:
نمیتونم امروز بیام دانشگاه.تهیونگ:
برای چی؟بیبی بانی:
مهم نیست...امروز نمیام...منتظرم نباش.تهیونگ:
اگه نگی چی شده میام جلوی در خونتون.بیبی بانی:
نه نیا...فردا شاید تونستم بیام.تهیونگ:
چی شده؟!باید بهم بگی!!!بیبی بانی:
چیزی نیست ته!نگران نشو.تهیونگ:
میام جلوی خونتون...نیم ساعت دیگه اونجام.بیبی بانی:
تهیونگ!!!بیبی بانی:
تههههههههه میگم نیااااابیبی بانی:
فاک بهت ته...نیا بابام میزنتت.تهیونگ:
چرا باید بزنه؟کوک نگران چی هستی؟منو انقدر ضعیف دیدی؟؟بیبی بانی:
همونجور که منو میزنه توام میزنه...براش فرقی ندارهتهیونگ:
تورو میزنه؟!تهیونگ:
کوک!بیبی بانی:
آره..تهیونگ:
فاک...وسایلت رو جمع کن.بیبی بانی:
چی؟لازم نیست! عادت کردم واقعا لازم نیست از این کارا بکنی!
Seenبیبی بانی:
لعنت بهت...نیا...دقت کردم بیشتر پارتا با آهنگ Don't Leave me از بی تی اس نوشتم:)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK