43

7.6K 1.3K 129
                                    

وقتی صدای در زدن اومد ، بلند شد و با کنترل صدای تی وی رو یکم کم کرد و بعدش سمت در رفت.

در رو باز کرد و تهیونگ رو دید که توی دستش یه کیسه ی پر هست.

تهیونگ داخل خونه اومد:″سلام دارلینگ″
″سللام″
جونگ کوک هم جواب داد و کیسه رو از دست تهیونگ گرفت.

″ب-برو دس-دستاتو بشور و زو-زود بیا″
جونگ کوک درحالی که سمت آشپزخونه میرفت ، گفت.
تهیونگ خنده ای کرد و سمت اتاقش رفت.

جونگ کوک چیزایی که توی کیسه بود رو روی اوپن  کنار بقیه ی چیزایی که قبلا از توی یخچال و کابینتا پیدا کرده بود که غذا رو خوشمزه میکردن ، گذاشت.

تهیونگ سوتی زد:″به به″
و کنار جونگ کوک ایستاد.

″خ-خب...شرو-شروع مییکنییم″
جونگ کوک گفت و فیله ی ماهی که از فریزر برداشته بود و تا الان یخش آب شده بود رو برداشت و کنارش بشقابی هم برداشت.

″من چیکار کنم؟″
تهیونگ پرسید و به جونگ کوک که داشت فیله ی ماهی رو به تیکه های کوچیکی تقسیم میکرد ، نگاه کرد.

″می-مییتونیی ب-بری فییلم ببی-ببینی″
جونگ کوک گفت و تیکه های کوچیکی که بریده بود رو زیر آب گرفت تا از تمیز بودنشون مطمعن بشه.

″نه...میخوام کمکت کنم″
تهیونگ که مثل جوجه دنبال جونگ کوک میومد ، گفت‌.

″خ-خب..می-میتونی یه ظ-ظرف بر-برداری و چی-چیزایی ک-که میگم رو قا-قاطی ک-کنی؟″
جونگ کوک از تهیونگ پرسید.

″آره..حتما″
تهیونگ با ذوق گفت و جونگ کوک خندید.

″ب-باید زن-زنجبیل و سس سو-سویا و سرککه و ششکر و عسل رو...اوه ن-نه..او-اول باید سی-سیر رو له کنی″
جونگ کوک گفت و تهیونگ سر تکون داد:″باشه..با چی له کنم؟″

″می-میتونی چا-چاقو رو فش-فشار بدی روش...آس-آسونه..بدون وس-وسیله خاصی″
جونگ کوک گفت و یه سیر رو شست و به تهیونگ داد همراه یه بشقاب و چاقو.

″اوکی..الان درستش میکنم″
تهیونگ گفت و اونا رو از دست جونگ کوک گرفت.

″دستت ر-رو نبر-نبری″
جونگ کوک گفت وقتی تهیونگ وسط کارش بود.

″حواسم هست″
تهیونگ درحالی که سخت تمرکز کرده بود گفت.

جونگ کوک آروم خندید و شروع به درست کردن سس مخصوصش کرد.
البته وقتی کار تهیونگ با سیر تموم شد ، اونم میریخت.

″تموم شد″
تهیونگ با اخمی که بخاطر تمرکزش روی سیر بود ، گفت.

″خ-خوبه..ب-بیارش ب-بریز توی ای-این″
جونگ کوک به ظرفی که جلوش بود اشاره کرد و تهیونگ به حرفش گوش کرد.

جونگ کوک شروع کرد به هم زدن مواد توی ظرف‌.
وقتی دستایی دور کمرش جا گرفتن ، یکمی لرزید و سرش رو برگردوند و به تهیونگ که از پشت بغلش کرده بود ، نگاه کرد.

″اینجوری بهتره″
تهیونگ گفت و جونگ کوک تپش قلبش رو نادیده گرفت.
یعنی سعی کرد.

وقتی مطمعن شد سس به حد کافی غلیظ شده ، گفت:″می-میشه ول-ولم کنی؟با-باید فیل-فیله ها رو تو-توی این بزاررم″

تهیونگ ′نچ′ـی گفت و ظرف فیله ها که یکمی باهاش فاصله داشت رو به جونگ کوک داد.
جونگ کوک آهی کشید و فیله ها رو توی سس قرار داد.

″با-باید نییم ساعت بزا-بزاریمش توی یخچال تا ت-توی خور-خوردش بره″
جونگ کوک توضیح داد تهیونگ آهی کشید و ازش جدا شد.

جونگ کوک ظرف رو توی یخچال گذاشت و دستاش رو شست.

″توام دستا-ت رو بش-بشور″
جونگ کوک گفت و تهیونگ گفت:″حواست نبود ، شستم همون موقع″

جونگ کوک ′آها′ـی آرومی گفت.

″چیکار کنیم توی این نیم ساعت؟″
تهیونگ پرسید.

″ننمیدوننم″
جونگ کوک گفت.

تهیونگ دستش رو کشید سمت هال برد.
″میخوام توی این نیم ساعت بغلم باشی″
تهیونگ گفت و جونگ کوک پوفی کشید.

″با-باشه″
جونگ کوک گفت و تهیونگ اونو روی پاش نشوند.

″روزت چطور بود ، قبل اینا؟″
تهیونگ پرسید و موهای جونگ کوک که جلوی چشماش رو گرفته بودن ، عقب زد.

″خ-خوب بود..ففکر کننم″
جونگ کوک گفت و سرش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت.

تهیونگ به این فکر کرد چه زندگی رویاییش داره واقعی میشه.

″فکر کنی؟″
تهیونگ پرسید.

″آ-آخه‌...نمی-نمیدونم...است-استاد کیم یک-یکمی دعوام ک-کرد چون در-درس رو خوب بل-بلد نبودم″
جونگ کوک گفت و آهی کشید.

تهیونگ کمرش رو نوازش کرد:″اون خیلی بی اعصابه...ناراحت نشو هانی″

″س-سعی میکننم″
جونگ کوک گفت.

کل این نیم ساعت همینجوری گذشت و بالاخره نگاه جونگ کوک به ساعت افتاد.

″اوه...ب-بریم ادا-ادامه ی غذا″
و بلند شد.

تهیونگ هم بلند شد و با هم سمت آشپزخونه رفتن.
ساعت تقریبا نزدیک 11 شب بود.

″پدرت چیزی نمیگه تا این ساعت اینجایی؟شب میتونی بمونی؟″
تهیونگ پرسید.

جونگ کوک ظرف رو از توی یخچال در آورد و گفت:″اون ح-حتی متوج-جه ی نبود ممن نمیشه″

سمت فر رفت و ادامه داد:″برای سوا-سوال دومت..نمیددونم″

″بمون دیگه″
تهیونگ اصرار کرد و جونگ کوک شونه ای بالا انداخت.

جونگ کوک فیله ها رو توی سینی فر چید و بعدش توی فر گذاشت.

رو به تهیونگ ، گفت:″ده دقیق-دقیقه ی دی-دیگگه غذذا آماده مییشه″
و تهیونگ سر تکون داد.



بقیه ی شب آنها نیز فردا‌..خدانگهدار شما.
اصرار نیز نکنید.
بسیار آپ کردم امروز.
خوشا به حال ویکوک.
بای

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें