ددی ته:
کجایی کوک؟؟بیبی بانی:
کلاس دیگه😐ددی ته:
مگه کلاسامون یکی نبود؟؟😐بیبی بانی:
این کلاس نه😐😂بیبی بانی:
چقدر جدی حرف میزنی😂ددی ته:
به طرز مشکوکی چند وقته خبری از هیونا نیست:/بیبی بانی:
بهش فکر نکن:/..ددی ته:
نمیشه ، خیلی مشکوکهبیبی بانی:
شاید جای دیگه رفته ، کلاساش فرق میکنن یا هرچی؟ددی ته:
اره..استادی هم خبری ازش نمیگیره..مشکوکه..بیبی بانی:
از هوسوک هیونگ میپرسم ببینم میدونه یا نهددی ته:
باشه بیبی..سلام برسون بهش😂😂😂..بیبی بانی:
..😂😂
جونگو:
هییییییییییونگ!هوسوکی:
کوفت!چی میخوای؟؟جونگو:
با من بد نباش😂هوسوکی:
هیس..بگو چی میخوای؟؟جونگو:
خبری از هیونا داری؟هوسوکی:
هیونا کدوم خریه؟؟جونگو:
همونی که رفتیم پارتی ـشهوسوکی:
آها اون...رفت کانادا درس بخونه دیگه😐جونگو:
واقعاااا؟؟؟؟چه خوووووبهوسوکی:
آره ، گمشوجونگو:
هیونگی؟~جونگو:
دلت میاد؟؟کار تهیونگ بوده نه من ، من خبر هم نداشتم 🥺جونگو:
هیونگییی؟ 🥺جونگو:
هوسوکی هیونگی.. 🥺هوسوکی:
انقدر کیوت بازی...در...نیار...باشه فهمیدم خبر نداشتی...(:جونگو:
یسسسسس😂با دیدن یونگی و جیمین جلوی در کلاسی که حالا تقریبا خالی بود ، لبخند کمرنگی زد.
″هی پسرا″
زیر لب گفت و جیمین لبخند زد:″هوسوک″
یونگی هم جلوتر اومد و گفت:″خب بیبی ، نظرت راجبش چیه؟قبول میکنی؟؟″هوسوک نگاهی به اطراف انداخت:″بیاید داخل راجبش صحبت میکنیم″
جیمین و یونگی داخل کلاس اومدن و هوسوک در رو بست:″خب آره قبول میکنم..شما شخصیتای جالبی دارید پس چرا که نه؟″
هوسوک گفت و لبخند بزرگی زد.″عالیه بیبی ، جیمینا ببریمش جایی که برای اولین بار رفتیم سر قرار؟″
یونگی پیشنهاد داد و جیمین سر تکون داد:″آره ، اونجا رو دوست دارم″
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Hayran Kurgu[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK