71

6.7K 1.2K 146
                                    

به آپارتمان شیک رو به روش خیره شد ، هوسوک واقعا حقوق خوبی داشت.

هوسوک گفته بود طبقه ی سوم بیاد...هر طبقه یه واحد داره.

تهیونگ سمت آپارتمان رفت و شروع کرد به دید زدن اونجا...ساده بود داخل ساختمون.

سمت آسانسور رفت و طبقه ی 3 رو انتخاب کرد.
با بسته شدن آسانسور ، نگاهی به تیپ خودش توی آینه انداخت.
شلوار جین سرمه ای و پالتوی زخیمش...به هر حال کلی قیمت همون پالتو بود هر چقدر هم ساده بود.
با رسیدن به طبقه ی سوم ، نگاهش رو از خودش گرفت و از آسانسور بیرون رفت.

واحد رو به روش بود.
سمت واحد رفت و تقه ای به در زد.

یه صدا هایی از پشت در میومد.

″جونگ کووووووووک ب—هستش——گمشو بابا...برو باز ک——″
حرفا رو کامل نمیشنید ولی میدونست کسی که داره داد میزنه هوسوکه.

صدای قدم های محکم و عصبی ای رو شنید که سمت در میان.
در باز شد و با دیدن جونگ کوک توی یه شلوارک گشاد و تیشرت گشاد ترش ، خندش گرفت.
اون چه تیپی بود؟!*

(*تیپی که همه میزنن..یعنی تیپی که الان من زدم😂)

″وا-وات د...″
جونگ کوک با دیدنش شوکه شد.

تهیونگ اونجا چه غلطی میکرد؟!

″ت-تو...″
جونگ کوک با تعجب گفت و تهیونگ نیشخند زد:″آره من..بیبه″

جونگ کوک خواست در رو ببنده که از پشتش هوسوک در رو باز نگه داشت.

″به به...تهیونگ شی...مزاحم شدی″
هوسوک گفت.

تهیونگ خندید:″سلام اوپا~″

هردو زدن زیر خنده و جونگ کوک داشت با گیجی بهشون نگاه میکرد.

″جونگکوکی...این دوست دختر خوشگلم و البته غیرتیم که دیشب باهاش چت میکردم″
هوسوک به تهیونگ اشاره کرد.

″ه-ها؟″
جونگ کوک با تعجب گفت.
چیشد الان؟!

″اینی که دیشب باهاش چت میکردم بیرون بودیم ، دوست پسر عزیزت و صد البته دوست دختر من بود...اوه شت تریسام″
هوسوک جمله ی آخرش رو با وحشت گفت.

جونگ کوک با حالتی که انگار شوهرش بهش خیانت کرده ، به هوسوک خیره شد:″م-منو ففروخختی؟!″

تهیونگ هولشون داد:″گمشین کنار بیرون سرده″
و در رو بست.

″خیلی پررو نشدی؟″
هوسوک با تمسخر گفت.

″بیخیال استاد″
تهیونگ گفت و چشم غره رفت.

جونگ کوک پوفی کشید و به دیوار خیره شد.
هنوزم این شخص همونی بود که براش ساک زده بود!

″عزیزم خجالت نکش تازه بعدا قراره بکنمت..اون موقع میخوای از کشور خارج بشی؟″
تهیونگ با خنده گفت و جونگ کوک لباش آویزون شد.

″تنگ بازی در نیار جونگو..من که میدونم اون چیزی که نشون میدی نیستی″
هوسوک با نیشخند گفت.

جونگ کوک چشم غره ی ترسناکی به هوسوک رفت و هوسوک خندید.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت:″یخش آب بشه خودش بهم میده؟″
از هوسوک پرسید و هوسوک زد زیر خنده.

″داداش موضوع خیلی جنسی نشد؟سلامی علیکی چیزی...این چیزا چیه″
هوسوک با خنده گفت.

تهیونگ شونه ای بالا انداخت و جونگ کوک خواست بره سمت اتاق هوسوک که تهیونگ دستش رو گرفت و جونگ کوک سریع برگشت سمتش(و گفت:″گمشو اونور دستات کروناییه مرتیکه..کرونا میگیرم‌)و دستش رو عقب کشید.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و هوسوک گفت:″اینو بردار ببر پولام تموم شد دیشب همش یا بستنی میخواست یا پشمک..اه..برش دار ببر″

جونگ کوک خندش گرفت ولی جلوی خودش رو گرفت.

تهیونگ جونگ کوک رو با یه حرکت یهویی بلند کرد روی شونه اش انداخت.
جونگ کوک دستو پا زد.

هوسوک ابرویی بالا انداخت و گفت:″بابا خر زور″

″آه..نه اتفاقا سنگینه ولی مجبورم اینجوری ببرمش″
تهیونگ گفت و سمت در رفت.

″هوی صبر کن گوشی ایناشو بدم″
هوسوک گفت و سمت اتاقش رفت.

یه جوری صحبت میکردن انگار جونگ کوک عروسکه:/

″و-وللم ککننن″
جونگ کوک داد زد و تهیونگ پاهاشو محکم گرفت تا بهش لگد نزنه.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora