نینا:
عزیزم..ببخشید دیروز یهویی رفتم.هوسوک:
اوه اشکال نداره بیبی گرلهوسوک:
مشکلی پیش اومده بود؟نینا:
راستش..نمیدونم بگم یا نه..هوسوک:
بگو هرکار بتونم انجام میدم.نینا:
پدرم...میخواد به زور با یکی ازدواج کنم ولی من..خب...هوسوک:
اوه خدا!..مجبورت میکنه؟نینا:
آره...من...گیجم...حتی نمیدونم اونی که قراره باهاش ازدواج کنم کیه...هوسوک:
...فاکهوسوک:
خودت بگو!میتونم کمکی بکنم؟نینا:
آره..اگه بخوایهوسوک:
بگو!میخوامنینا:
نقش دوست پسرم رو بازی کنیهوسوک:
چی؟نقششو بازی کنم؟میتونم واقعا دوست پسرت باشم خوشگله۱:نینا:
...آه..واقعا؟هوسوک:
معلومه که آرهنینا:
اوههه هوسوکااا!!هوسوک:
جانم:]نینا:
مرسی..هوسوک:
کاری نمیکنم که...من برم کلاس دارم.نینا:
دانشگاه میری؟هوسوک:
آره ولی استادم.نینا:
اوه این عالیه...برو بایهوسوک:
بای
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
CZYTASZ
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK