94

6.2K 965 73
                                    

جونگکوک درحالی که توی بغل تهیونگ نشسته بود ، لقمه رو توی دهنش گذاشت.
″بیبی...من باید بترسم؟تو ساک زدی چند روز غیب شدی..الان که بفاکت داد—″
حرف تهیونگ نصفه موند ولی جونگکوک به زور لقمه رو توی دهنش کرد:″س-سساککت ششو..شاید ف-فردا ببررم...ام-امروز تو-تولدته″
جونگکوک گفت و تهیونگ پوکر شد و وقتی لقمه رو جوید ، گفت:″داری خیلی راحت میگی فردا میخوای فرار کنی؟″
جونگکوک خیلی ساده سر تکون داد.

″باید ببندمت″
تهیونگ زمزمه کرد و جونگ کوک به زور لقمه ی بعدی رو تو دهنش کرد.

″ه-هرکار..میی-خوای بکن″
جونگکوک زمزمه کرد.

″باشه.‌″
تهیونگ هم زمزمه کرد ، نمیدونستن چرا آروم حرف میزنن ولی بیخیالش کی اهمیت میده.

″کوک ، بیبی...بابام زنگ زد گفت امروز یا فردا که نه ولی سه روز دیگه برام تولد گرفته همه دعوتن.‌.″
تهیونگ گفت و جونگکوک فقط سر تکون داد.







″از کیک دیشب مونده؟؟من دلم میخواد..خیلی خوشمزه بود″
تهیونگ گفت و جونگ کوک رو کشید تو بغلش.
جونگ کوک که داشت با گوشیش ور میرفت ، اخم کرد.

″چ-چاق می-مییشی″
جونگ کوک غر زد.

″مهم نیستتت..تو ددی تپل دوست نداری؟″
تهیونگ با صورت مظلومی گفت و جونگ کوک پوکر گفت:″نه″

″ولی من بیبی تپلو دوست دارمممم...همین الانم لپات تپلهههه″
تهیونگ با ذوق گفت و گاز محکمی از لپ جونگ کوک گرفت:″آ-آییی..″

″دلم میخواد هیچ وقت از بغلم بیرون نیای″
تهیونگ گفت و جونگ کوک لبخند زد:″م-منم″
و موبایلش رو کنار انداخت.

″این لپاتو از کجا میاریییی؟..″
تهیونگ گفت و دوباره جای گاز قبلیش رو گاز گرفت.
″آ-آخخ..و-ولم کننن″

تهیونگ دستش رو از روی شلوارک تنگ و کوتاهی که پای جونگ کوک شب گذشته کرده بود ، روی باسن جونگ کوک گذاشت و جواب خودشو داد:″از همون جایی که این بوتیتو آوردی″

جونگ کوک اخم کرد و گردن تهیونگ رو گاز گرفت که صدای ′آخ′ـش در اومد.

″واقعا از اون کیک نمونده؟″
تهیونگ با لبای آویزون گفت و جونگ کوک خودشو بالا تر کشید توی بغل تهیونگ و لبش رو بوسید:″ن-نه..ت-تموم ششده..هو-هوسوک هی-هییونگ ه-هرچی مونده ب-ببود خورد″

تهیونگ که بخاطر بوسه لبخند زده بود ، با شنیدن جمله ی آخر جونگ کوک ، اخم کرد:″واقعا این استاده؟؟کیکمو خورد..″
و زیر لب مشغول فحش دادن بهش شد.

جونگ کوک خندید که دوباره لبش سوخت.
آه آرومی بخاطر درد لبش کشید:″خیلی میسوزه؟دیگه کجات درد داره؟؟″
تهیونگ با نگرانی پرسید.

″ن-نه..خ-خخیلی نمیسوززه..ج-جای.‌.دیی-دییگم؟خخودت میدونی...″
جونگ کوک با لحن مرموزی اخر جمله اش رو گفت.

″اوه یس...سوراخت ، لبت ، گردنت ، کمرت ، رونات و دیگه کجا موند؟″
تهیونگ انگار در حال لیست کردن چیزی بود ، پرسید.

″وا-وات د..″
جونگ کوک بازم از رک بودن تهیونگ متعجب شد.

″بیبی...آها‌..ترقوه ات کبود شده‌..″
تهیونگ گفت و دستش رو نوازش وار روی کمر جونگکوک کشید.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now