جونگکوک درحالی که توی بغل تهیونگ نشسته بود ، لقمه رو توی دهنش گذاشت.
″بیبی...من باید بترسم؟تو ساک زدی چند روز غیب شدی..الان که بفاکت داد—″
حرف تهیونگ نصفه موند ولی جونگکوک به زور لقمه رو توی دهنش کرد:″س-سساککت ششو..شاید ف-فردا ببررم...ام-امروز تو-تولدته″
جونگکوک گفت و تهیونگ پوکر شد و وقتی لقمه رو جوید ، گفت:″داری خیلی راحت میگی فردا میخوای فرار کنی؟″
جونگکوک خیلی ساده سر تکون داد.″باید ببندمت″
تهیونگ زمزمه کرد و جونگ کوک به زور لقمه ی بعدی رو تو دهنش کرد.″ه-هرکار..میی-خوای بکن″
جونگکوک زمزمه کرد.″باشه.″
تهیونگ هم زمزمه کرد ، نمیدونستن چرا آروم حرف میزنن ولی بیخیالش کی اهمیت میده.″کوک ، بیبی...بابام زنگ زد گفت امروز یا فردا که نه ولی سه روز دیگه برام تولد گرفته همه دعوتن..″
تهیونگ گفت و جونگکوک فقط سر تکون داد.″از کیک دیشب مونده؟؟من دلم میخواد..خیلی خوشمزه بود″
تهیونگ گفت و جونگ کوک رو کشید تو بغلش.
جونگ کوک که داشت با گوشیش ور میرفت ، اخم کرد.″چ-چاق می-مییشی″
جونگ کوک غر زد.″مهم نیستتت..تو ددی تپل دوست نداری؟″
تهیونگ با صورت مظلومی گفت و جونگ کوک پوکر گفت:″نه″″ولی من بیبی تپلو دوست دارمممم...همین الانم لپات تپلهههه″
تهیونگ با ذوق گفت و گاز محکمی از لپ جونگ کوک گرفت:″آ-آییی..″″دلم میخواد هیچ وقت از بغلم بیرون نیای″
تهیونگ گفت و جونگ کوک لبخند زد:″م-منم″
و موبایلش رو کنار انداخت.″این لپاتو از کجا میاریییی؟..″
تهیونگ گفت و دوباره جای گاز قبلیش رو گاز گرفت.
″آ-آخخ..و-ولم کننن″تهیونگ دستش رو از روی شلوارک تنگ و کوتاهی که پای جونگ کوک شب گذشته کرده بود ، روی باسن جونگ کوک گذاشت و جواب خودشو داد:″از همون جایی که این بوتیتو آوردی″
جونگ کوک اخم کرد و گردن تهیونگ رو گاز گرفت که صدای ′آخ′ـش در اومد.
″واقعا از اون کیک نمونده؟″
تهیونگ با لبای آویزون گفت و جونگ کوک خودشو بالا تر کشید توی بغل تهیونگ و لبش رو بوسید:″ن-نه..ت-تموم ششده..هو-هوسوک هی-هییونگ ه-هرچی مونده ب-ببود خورد″تهیونگ که بخاطر بوسه لبخند زده بود ، با شنیدن جمله ی آخر جونگ کوک ، اخم کرد:″واقعا این استاده؟؟کیکمو خورد..″
و زیر لب مشغول فحش دادن بهش شد.جونگ کوک خندید که دوباره لبش سوخت.
آه آرومی بخاطر درد لبش کشید:″خیلی میسوزه؟دیگه کجات درد داره؟؟″
تهیونگ با نگرانی پرسید.″ن-نه..خ-خخیلی نمیسوززه..ج-جای..دیی-دییگم؟خخودت میدونی...″
جونگ کوک با لحن مرموزی اخر جمله اش رو گفت.″اوه یس...سوراخت ، لبت ، گردنت ، کمرت ، رونات و دیگه کجا موند؟″
تهیونگ انگار در حال لیست کردن چیزی بود ، پرسید.″وا-وات د..″
جونگ کوک بازم از رک بودن تهیونگ متعجب شد.″بیبی...آها..ترقوه ات کبود شده..″
تهیونگ گفت و دستش رو نوازش وار روی کمر جونگکوک کشید.
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK