′باید چتای فاکی رو از گوشیش پاک کنم!′
تهیونگ فکر کرد.جونگ کوک شلوارش رو پوشیده بود ودجلوش ایستاده بود.
″خ-خخب؟″
جونگ کوک گفت.میدونست تهیونگ راجب لکنتش فهمیده و این که اون واکنش بدی نشون نداده یا مسخره اش نکرده و جوری رفتار کرده انگار که یه چیز عادیه ، باعث شد فکر کنه ′اون واقعا یه ددیه جنتلمنه′.
″خب چی عزیزم؟″
تهیونگ با لبخند مضطربی گفت.″نمییخوایی ممنو ببری خو-خونم تتتا ببرای ددانشگگاه حاضضر شم؟″
گفت.″آها!آره!یس!دانشگاه!چطور به فکر خودم نرسید؟آره..بریم..نه وایسا..من باید حاضر شم..اره..چیز..حاضرم که..بریم″
این تند تند حرف زدنش باعث شد جونگ کوک فکر کنه:′چشه؟:|′تهیونگ سمت در رفت و مشغول پوشیدن بوتاش شد.
جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و مشغول پوشیدن کتونی هاش شد.***
وقتی جونگ کوک گفت که منتظر باشه تا حاضر بشه و بیاد ، تهیونگ خر ذوق شد.
نه نه انقدر احمق نیست برای یه منتظر شدن خوشحال بشه ، خوشحالیش بابت این بود که جونگ کوک گوشیش رو توی ماشین جا گذاشت.وقتی جونگ کوک وارد خونه شد ، تهیونگ سریع گوشیش رو برداشت.
رمز داشت.′چی بزنم؟فاک فاک..سال تولدش چی بود؟۱۹۹۷؟اره فکر کنم″
و زد.وقتی باز شد پوکر شد:′نمیدونستم از ایناس که سال تولدش رو میزاره رمز گوشیش.′
(من سال تولد شما رو رمز گوشیم گذاشتم:|..۹۵۹۷😂)
سمت چت هاش رفت و نگاهش به گروه هاش افتاد.
گروه هایی مثل [زیبایی شوکه کننده ی سوکجین] یا [کیم فمیلی] بودن.
اهمیت نداد و دنبال اسمش گشت.
با دیدن اسم ′تهیونگ′ لباش آویزون شد ، فقط تهیونگ؟همین؟
آهی کشید و پیامایی که کوک نباید میدید رو پاک کرد.نفس راحتی کشید و گوشی رو سر جاش گذاشت.
جونگ کوک سوار ماشین شد:″هی..ب-بریم″
سوکجین هیونگ:
جونگوکییییییییخرگوش زشت:
هیونگگگگگگسوکجین هیونگ:
امشب وقت داری؟با نامجون بریم بار.خرگوش زشت:
از فضای بار خوشم نمیاد|
از فضای بار خوشم|
از فضای بار|
از فضای|
از|
حتما.سوکجین هیونگ:
این همه طول کشید بنویسی ′حتما′؟خرگوش زشت:
یه جمله طولانی بود توش که قبول کرده بودم ولی پاکش کردم و ساده تر نوشتم.سوکجین هیونگ:
آها..اوکی پس ساعت هفت شب جلوی در خونتونیم.خرگوش زشت:
اوکی هیونگ~سوکجین:
بایخرگوش زشت:
بایببخشید اندکی دیر شد ، یه فیلم نشون داد خوشم اومده بود نشستم پاش..اسمشو یادم نی😂
امشب دیه حس نوشتن نیس:′]
ایشالا فردا...بای بای
(´ε`*)
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK